محمود نقدی‌پور، استاد دانشگاه
بزرگترین ویژگی معاهده وستفالیا در سالهای پایانی سده هجدهم میلادی، برآمدن نهاد دولت مدرن با کارویژه حل المسائلی بود؛ نهادی که هم موظف بود امنیت عمومی را برقرار سازد و هم رفاه مردم را تضمین کند، با این حال برآمدن دولت مدرن در ایران، با تاخیری صد و پنجاه ساله و پس از جدایی سرزمین های وسیعی از ممالک محروسه میسر شد.
شاید آن زمان که میرزا یوسف خان مستشارالدوله با نگارش رساله یک کلمه، سعی در فهماندن این مهم به حکام هوسران قجری داشت، قدری تعجیل تاریخی صورت پذیرفته بود، زیرا همین اندازه تاخیر تاریخی برای برآمدن دولت مدرن در ایران هم ظاهرا کفایت نمی کرد و شاه قاجار، خودکامه بودن را رجحان اساسی تری برای حکمرانی خود می دانست.
هرچند که از منابع مختلف، چنان برمی آید که شاه به لزوم اصلاحات بنیادین در کشور آگاهی داشت، با این حال نمی‌دانست که مانع انجام اصلاحات اساسی در ایران، خود شخص ناصرالدین شاه است. اکنون و پس از گذشت بیش از یک سده و یک دهه از عمر صدور فرمان مشروطه، دولت مدرن در ایران نیز استقرار نسبی یافته با این حال، هر روز مشکلات بیشتری بر دشواری های پیشین زیست عمومی در ایران افزوده می شود و بازهم، در بر پاشنه پیشین می چرخد و همان چهره های “تکراری” در راس امور اجرایی و تقنینی کشور حضور دارند!
جریان موسوم به اصلاح طلب، به رغم قبض قدرت اجرایی در طول دهه های متمادی در کشور، همواره از فقدان اختیارات کافی برای اصلاح امور سخن به میان می آورند.انباشت و افزایش شدید مشکلات ساختاری و معیشتی در اقتصاد، نشان دهنده ناکارآمدی محض جریان یاد شده است که طی سالیان گذشته، نه قادر به حل بحران تورم و بیکاری بوده، نه توانسته ساختارهای گمرگی، بانکی، بیمه ای، مالیاتی، بودجه ای را اصلاح کند! نه نوسازی لازم در زیرساخت های برق و انرژی کشور صورت پذیرفته است و نه اصلاحاتی در نظام آبیاری و کشاورزی کشور انجام شده؛ نه دولت الکترونیک استقرار یافته و نه شفافیت در نظام اداری و برنامه ریزی کشور استقرار یافته است.
نوسازی در نظام حمل و نقل ریلی و هوایی و جاده ای و دریایی کشور نیز سرعتی لاک پشتی دارد که اگر کشور حتی فاقد دولت نیز بود، شاید این امور با سرعت بیشتری پیش می رفتند! نوسازی صنایع سنگین و احیای صنایع ورشکسته کوچک و متوسط نیز، به کلی دچار فراموشی شده است و سیاستگذاران و وکلای مجلس، همچنان مشغول سیاسی کاری های خود هستند.
زیرساخت های مربوط به گردشگری در کشور همچنان در خوابی عدمی به سر می برند و اصلاحات بنیادین در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی، به هیچ وجه در دستور کار دولت ها قرار ندارد. ورزش دولتی و بی خاصیتی که ورزشکارانش باید از پول مالیات مردم مستمری بگیرند و مابه ازای آن، هیچ دستاورد شایسته ای عاید کشور نمی کنند نیز، پرده ای دیگر از امور معوقه در کشور است.
در عرصه فرهنگ نیز، مشکلات ناشران، سینماگران، موزیسین ها، اهالی تئاتر، هنرهای تجسمی، رسانه های مکتوب و دیجیتال، به شکل روزافزونی سیر صعودی دارد. جالب تر آنکه دولت هایی که با شعار اصلاحات سیاسی و فرهنگی بر سر کار می آیند، دستاورد مطلوبی نیز در زمینه افزایش آزادی های قانونی سیاسی و فرهنگی در کشور نداشتند. مشکلات در هر حوزه ای که جناح یاد شده در راس امور است، فرآیندی رو به تزاید به خود می گیرد و شاید بد نباشد که مدعیان اصلاحات، یکبار برای همیشه به این پرسش بنیادین پاسخ دهند که دقیقا چه چیزی را اصلاح کرده اند و درصدد اصلاح چه چیزی هستند؟