لس آنجلس تایمز نوشته است که کمپانی والت دیسنی، پس از ساخت، سرزمین جنگ ستارگان، مجموعه‌ای تفریحی شبیه به دیسنی‌لند را با موضوع ابرقهرمانان مارولی در کالیفرنیا خواهد ساخت.
هزینه ساخت این مجموعه حدود ۱۴ میلیارد دلار برآورد شده است.
روی دیوار پیش‌ساخته‌ای که این مجموعه در حال آماده‌سازی را پنهان نگاه می‌دارد، عنوان محصول شرکت استارک خورده است، استارک نام شرکتی در دنیای مارول است که متعلق به یکی از شخصیت‌های اصلی مجموعه‌های مارول یعنی تونی استارک (مردآهنی/ IRONMAN) است.
به گزارش جارچی اخبار به نقل از ایرنا اطلاعات بیشتر در این زمینه ۲۳ آوت (اول شهریورماه) در جشن کمپانی دیسنی که در مرکز آناهیم شهر لس آنجلس برگزار می‌شود، به مخاطبان داده خواهد شد.

بر اساس گزارش لس آنجلس تایمز، سرزمین مارول در پاریس در سال ۲۰۲۰، در ایالت فلوریدا در سال ۲۰۲۱ و در کشور هنگ‌کنگ در سال ۲۰۲۳ افتتاح خواهد شد.

آخرین فیلم منتشر شده از مجموعه مارول، انتقام‌جویان؛ پایان بازی (Avengers; End Game) یک ماهی است که روی پرده‌های سینمایی در جهان قرار گرفته و در فروش جهانی خود تا این هفته، بیش از ۲ میلیارد دلار فروش داشته است.

با قهرمانان مارولی

دنیای ابرقهرمانی، هزاران رنگ دارد، حتی رنگ‌هایی که در مجموعه رنگ پنتون به نام خودشان ثبت شده‌اند، رنگ‌هایی پررنگ‌تر از کاغذ گلاسه کمیک بوک‌ها، شاید به همین دلیل است که اسمش را دنیا گذاشته‌اند؛ دنیای مارول.

پلنگ و شاهین در کنار هم

پلنگ سیاه (Black Panther) پادشاه ووکانداست، پادشاهی چند هزار ساله در بی‌زمان و بی‌مکان است که رنگ سیاهش از ترکیب سنت جادوگرانه و تکنولوژی می‌آید حتی شاید می‌خواهد جادو را با تکنولوژی هم‌سنگ بداند.

این سیاه ابرقهرمانی، مجموعه‌ای از رازآلودگی و خردورزی است، ملغمه‌ای از زشت و زیبا که به کرونوس و دنیای تایتانی او پیوند می‌خورد اما در نهایت در المپ جایی ندارد و همراه هادس و نیکس (خدای شب) به زیرزمین می‌رود. عقاب چشم یا Hawkeye، با نام عادی کلینت بارتون (Clint Barton) هم سیاه می‌پوشد و ویژگی مشترک این قهرمانان اینکه هیچ ویژگی فراانسانی ندارند و تنها قدرت بدنی و ابزارهای مناسب برای جنگیدن در اختیار دارند این مردان، سیاه ساده‌ای می‌پوشند که خود حقیقی‌شان دیده شود و دیگر آنکه به نامی حیوانی مشهورند، پلنگ و شاهین.
سیاه رنگ نهایت است، رنگی با پیام اشتباه کردن مجاز است، رنگ تردید! مثل بلک پنتر که برای گرفتن انتقام پدرش، همه چیز، حتی مصلحت مردم ووکاندا، در پنهان ماندن هویت خود را فراموش می‌کند و سرزمینش را به خطر می‌اندازد.

دختران مو قرمز

گاهی سیاه دیده می‌شویم اما سیاه نیستیم، مثل بیوه سیاه،Black Widow که دنیای او از موهای ارغوانی تا نقره‌ای کشیده می‌شود…
ناتاشا رومانوف (Natasha Romanoff)، دخترکی پرشور است که برای جاسوسی تربیت شده، ارغوانی آغازین او آتش شورانگیزی است. افسانه گرمای خورشیدی در وجود زنانه‌ای نابارور و این راز، قرمز آتشین او از رنگ خون می‌آید به هیجان و رنگ جنگیدن پیوسته است اما این ارغوانی، در واندا ماکسیموف (Wanda Maximoff) بر خلاف او جنون عشق است، او عشق می‌ورزد و جسم سلامتی دارد اما در نهایت واندا در لحظه‌های ناپدید شدن ابرقهرمانان، در آخرین بخش به نمایش درآمده از انتقام‌جویان، از میان می‌رود. شاید دانستش بد نباشد که در مصر باستان، جوانان با موهای قرمز برای اطمینان از برداشت خوب محصولات، قربانی می‌شدند.
اسپایدرمن (Spider-Man) هم در میان این قرمزها جای دارد، نوجوانی که مثل عنکبوت‌ها از دیوار بالا می‌رود و تار می‌تند، قرمز اسپایدرمن، قرمزی غریزی است، شور نوجوانی و سادگی‌های امروز و دیروز پیتر پارکر (Peter Parker) که دانش‌آموز دبیرستان است.
داستان فلز مذاب

تونی استارک (Tony Stark)، در قسمت جنگ بی‌نهایت، کاپشن ورزشی‌اش را در یک اشاره به زره‌ای تهیه شده از ذرات نانوتکنولوژی تبدیل می‌کند و به آیرون من تبدیل می‌شود با زره‌ای که قرمز و طلایی و از جنس ویبرانیوم (Vibranium) است، فلزی که داوودوار در دستان آیرون‌من ذوب و کشف شد تا به روایت دنیای مارول، به جدول مندلیف اضافه شود.

آیرون من از گذشته آشفته‌ای برمی‌گردد و عاقل می‌شود و طلایی، به قول افلاطون این رنگ خورشیدی به معنی منطق است، طلایی نور ازلی است، نیروی الهی را با خود دارد و ترکیب آن با قرمز آرس خدای جنگ یونان را به یاد می‌آورد.
تونی استارک، دست از شغل پدری که اسلحه فروختن است برداشته و به دنیای ابرقهرمانی پا می‌گذارد، او مردی منطقی و عاقل است که خدایان خرد و جنگاوری را توأم به یاد می‌آورد، وقتی که بدانیم قرمز رنگ خورشید است و از سوی دیگر با خود خشم و انتقام همراه دارد. بی‌دلیل نیست در سال ۲۰۰۸ زمانی که قرار بود مجموعه انتقام‌جویان پا به عرصه وجود بگذارد، تبدیل کمیک‌بوک‌های مارولی به فیلم، از آیرون‌من شروع و نخستین انتقام‌جو که کاپیتان آمریکاست در سال ۲۰۱۱ به تصویر کشیده می‌شود.

اما آیا خرد آیرون‌من، او را بیش از حد محتاط کرده است، که به توافق سکوویا تن می‌دهد؟ و یا او هنوز همان جوان خام است که در بخش سوم کاپیتان آمریکا؛ جنگ داخلی با تصویر مرگ پدرش، به جای یک ابرقهرمان با دغدغه نجات جهان، پسربچه‌ای اندوهگین و انتقام‌جوست که با بهترین دوست و بزرگترین هم‌پیمانش می‌جنگد و تیم انتقام‌جویان را دو پاره می‌کند، دسته قانون‌شکنان به رهبری کاپیتان آمریکا و دسته قانون‌مداران که تابع عقلانیت و منطق آیرون‌من هستند، آیرون‌منی که اینجای قصه، منطقی نیست.
این آمریکایی‌های بی‌نقص!
استیو راجرز (Steve Rogers)، کاپیتان آمریکاست، مردی است که از ۱۹۴۳ تا ۲۰۱۰ میان یخ‌ها به خواب رفته، مردی که با استفاده از آخرین دستاوردهای علمی ۱۹۵۰، به ابرقهرمان تبدیل می‌شود و با ویژگی‌های خاص خود جنگ جهانی و ارتش آمریکا را تحت تأثیر قرار می‌دهد. او رنگ‌های پرچم ایالات متحده آمریکا را بر تن دارد و در نسخه‌های اولیه که سال‌های ۱۹۴۰ را ترسیم می‌کند، خط‌های میانه لباسش همان بخش‌های راه راه این پرچم است. در پرچم آمریکا آبی نماد حکمرانی و فرماندهی و قرمز به معنی قدرت و شجاعت است.

کاپیتان آمریکا، آمریکایی‌ترین ویژگی‌ها را در میان ابرقهرمانان دارد، موهای طلایی، چشمان آبی، قدی بلند و اندامی ورزیده که او را به یک آمریکایی بی‌نقص تبدیل می‌کند اما در این بی‌نقصی آمریکایی نمادین خود، کاپیتان آمریکا، نشانگان معنای رنگ آبی و قرمز نمی‌آورد، بلکه نمادهای معنا یافته در پرچم آمریکا را با خود می‌آورد.
او که همیشه نماد قانون‌مداری و فداکاری برای سرزمینش بوده است، از پذیرفتن قرارداد صلح سکوویا و دیگر هرگز نجنگیدن با هیچ دشمنی، سرباز می‌زند و در نهایت پس از درگیری با آیرون‌من، سپر ویبرانیومی‌اش را کنار می‌گذارد و حتی پرچم آمریکا را از تن به در می‌کند، این نکته مهم است که حتی کاپیتان آمریکا هم وقتی از قانون‌های آمریکایی تبعیت نکند کاپیتان باقی نمی‌ماند و از میانه حاکمان این سرزمین که تا دیروز به او نیاز داشتند، طرد می‌شود.
از آسمان رسیده‌ها
تانوس به سفینه آسگاردی‌ها (ساکنان سرزمین خدایان در اسکاندویناوی) حمله کرده و همه‌شان را نابود می‌کند، حتی لوکی (LOKI) خدای سیاه‌پوش شرارت را برای هشتمین بار می‌کشد، ثور قدرتمند کجاست؟
ثور (Thor) بی‌هوش میان زمین و آسمان معلق است، این خدازاده اسکاندیناوی‌تبار که قدرت آذرخش را در دست دارد با چکش و شنل قرمزش، تصویری الهی را می‌سازد و لباسی می پوشد که نقره‌ای است، از جنس فلز و رسانا است برای این‌که بتواند مثل یک گیرنده الکتریسیته، انرژی را در وجود ثور متمرکز و قدرت ایزدی او را نمایان کند.

نقره‌ای آذرخش، ماه‌گون است و در مقابل اودین خورشیدی قرار می‌گیرد. او ولی‌عهد آسگارد است و ماهی که جایگزین خورشید می‌شود.
ثور با وجود ایزد بودنش مجموعه‌ای از شوخ‌طبعی‌ها و سادگی‌ها را با خود دارد تا جایی که برخوردهایش با ساکنان زمین و دیگر انتقام‌جویان به گفت‌وگوهای کمدی‌وار تبدیل می‌شود، او هم مثل هم برخی از همتایان ابرقهرمان خود خودپسند است، تا جایی که وقتی می‌خواهد جت تونی استارک را با اسم رمز روشن کند، صدها صفت برای خود به کار می‌گیرد و وقتی دستگاه عنوان قوی‌ترین انتقام‌جو را از او نمی‌پذیرد، می‌گوید پس چه کسی قوی‌ترین است؟
پاسخ با هیبت غول‌آسایش وارد می‌شود.
غول سبز دوست‌داشتنی
هالک (Hulk) در حقیقت یک نابغه به نام بروس بنر (Bruce Banner) است که به خاطر یک انفجار مهیب بیولوژیکی، ویژگی‌های فراانسانی پیدا کرده و در هنگام خشم به یک غول بیست مگاتنی تبدیل می‌شود. بنر به طور طبیعی باید در این انفجار می‌مرد اما رنگ سبز موجودی که از دل این انفجار بیرون می‌آید نشان دهنده غلبه بر مرگ است.

هالک غول سبز رنگی است که زندگی و مرگ توأمان را با خود دارد و این‌گونه سرنوشت همه انسان‌ها را به تصویر می‌کشد. سبز گاهی نماد ساده‌لوحی است و این‌جا مشخص می‌شود که چرا هالک برخلاف چهره انسانی بروس بنر، از عقل خود استفاده نمی‌کند.
وقتی می‌خواهم بنویسم که سبز، رنگ چاکرای چشم سوم است، تصویری به ذهن می‌آید که برای کمیک‌بازان، بسیار آشناست.
از نیویورک تا تبت
دکتر استیفن استرنج (Stephen Strange)، استاد جادوگری با گردنبندی به شکل چشم، که سنگ سبز رنگ زمان را درون خود دارد، او با لباس آبی مردان تبتی و چشمانی که آبی بودنش همیشه به رخ بیننده فیلم و خواننده کتاب کشیده می‌شود، انعکاس خرد است و بر فضای بی‌پایان آسمان‌ها احاطه دارد. وقتی بدانیم که آبی رنگ پرهیزگاران است از حضور دکتر استرنج در دیر جادوگران تبتی تعجب نمی‌کنیم. مسیحیان آبی را در معنای نمادین، رنگ حقیقت ملکوتی می‌دانند، پس این مرد جادوپیشه می‌تواند از حقیقت ملکوت مطلع باشد و در صحنه‌ای که هزاران پایان برای این جنگ می بیند و تنها یکی را راه پیروزی می‌داند، از حقیقت ملکوت سخن می‌گوید.

دکتر استرنج هم مردی متکبر است و شاید همین تکبر بود که قدرت دستانش را از او گرفت و باعث شد به دنبال راه‌حل تا تبت برود اما او هنوز هم متکبر است و حتی وقتی آیرون‌من نجاتش می‌دهد، به او می‌گوید در زمان انتخاب بین تو و سنگ زمان، سنگ را انتخاب می‌کنم! اما در عمل چنین نمی‌کند.
شنل قرمز دکتر استرنج را ثور هم دارد اما آن‌چه او دارد، جادوگرانه و هوشیار است، قرمزی که نشانه دقت و مراقبت است و این مراقب بودن آن گونه است که او را حتی در زمان اسیر دشمن شدن، بارها نجات می‌دهد. قرمز گاهی برای نشان دادن نیروهای فوق طبیعی به کار می‌رود و این شنل همراه با لباس آبی و گردنبند چشم مانند و سنگ سبزش، همه نشانه‌های قدرت فراانسانی دکتر استرنج را دارد.
ابرقهرمانان، با همه ویژگی‌های عجیب‌شان، کاملاً انسانی هستند، حتی خطاهای ممکن انسانی را هم دارند و گاهی بی‌راهه می‌روند، گاهی انتخاب نادرستی می‌کنند و گاهی نمی‌توانند خوب تصمیم بگیرند، مساله اصلی ذهن انسانی آن‌هاست، حتی اگر جسمی ابرانسانی داشته باشند.
دنیای ابرقهرمانی، از جهان بی‌نقصی که همه سپید هستند در برابر سیاه، به دنیایی رسیده است که خودشان هم می‌توانند در این میان با خود بجنگند و ضعف نشان بدهند. ابرقهرمانان در سال ۲۰۱۸ از میان خود ما برمی‌خیزند و مخاطبان هم کمتر برای قهرمانان بی‌نقص دهه هفتاد، ذوق دارند.

دنیای ابرقهرمانی، دنیای جذابی سرشار از رنگ‌های زنده است، رنگ‌هایی پرشور که اغواگر است و می‌تواند چشم‌ها را بیشتر از سه ساعت به خود خیره نگه دارد، این بهترین بهانه برای ساختن پارکی است که روی دیوارهایش، نوشته باشد محصول کمپانی استارک…