حضرت امام محمدتقی(ع) در سال ۱۹۵ هجری قمری از دامن پاک مادری به نام «سُبَیکه توبیه» در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
از اوان کودکی و طفولّیت، بین امام جواد(ع) و کودکان هم‌سنّ و سالش تفاوت زیادی به چشم می‌خورد. هوش سرشار و ذکاوت فوق‌العاده و اندیشه بلندش، او را چنان می‌نمود، که گویی تجربه و گذران عمری را بر چهره دارد. با سنّ کمی که داشت، به قدرو قوّتِ یک مرد دنیا دیده و مجرّب سخن می‌گفت!
امام محمدتقی(ع) حدود هشت سال داشت که پدر بزرگوارش به دست مأمون خلیفه عباس مسموم شد و به شهادت رسید ودر خردسال جانشین پدر شد و با عنایت خداوندی امامت و رهبری امت اسلام را بر عهده گرفت.
مأمون با تصورایجاد مناظره‌ای بین امام و برخی از رهبران دانشمند اهل تسنّن عامل براندازی شیعه در زیر چتر نفاق شود. اتفاقاً از جمله کسانی که به این نفاق دامن می‌زد، «یحیی بن اکثم» بود که از رجال سیاسی آن روز به شمار می‌آمد، در هین اینکه دانشمند زبردست و ماهری بود و در مناظره خودش به امام جواد(ع) یکی از مسائل اختلاف‌انگیز میان شیعه و سنی را مطرح کرد تا مجلس را به آشوب فتنه خود مبدّل سازد.
یحیی به امام گفت: خداوند سلام می‌رساند و می‌فرماید:
من از ابوبکر راضی هستم از او بپرس که آیا او نیز از من راضی است؟
با طرح این سؤال ریشه فتنه را در میان حضّاری که به خلیفه اول عشق می‌ورزیدند می‌کارد، ولی امام آنقدر ماهرانه برخورد کرد که امروزه سیاسیون ما باید سرلوحه کارشان قرار دهند.
امام جواد در پاسخ فرمود: «من منکر فضیلت ابابکر نیستم».
با این بیان، حاضرانِ در محفل مناظره را به خود معطوف داشت، ولی از بازگویی اصول شیعه غفلت نفرمود و لذا بی‌درنگ فرمود: «کسی که چنین روایتی را نقل می‌کند باید روایت دیکری را که رسول خدا(ص) در حجه‌الوداع» (آخرین سال عمر پیامبر) فرمود بیاد داشته باشد؛ چون رسول خدا در آن خطبه معروف غدیریه فرمود: «دروغ سازان دروغ بسیار بر من بستند، بعد از من نیز دروغ زیادی می‌بندند، هرکس عمداً بر من دروغ ببندد جایگاهش در آتش است، هرگاه حدیثی از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا (قرآن) و سنّت (ائمّه(ع)) من عرضه کنید، آنچه را که موافق قرآن و سنت من است بپذیرید، و اگر مخالف بود رد کنید.»
این روایت که جناب یحیی نقل کرد با کتاب خدا موافق نیست؛ زیرا خداوند می‌فرماید:
(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید).
ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه چیز می‌گذرد، و ما از رگ گردن به اونزدیکتریم.
بنابراین، آیا خشنودی ابابکرازخدا بر خدا پنهان است تا از او بپرسد، چنین نسبتی به خدا،نادرست است.
یحیی مجدداًروایت دیگری نقل کرد و گفت: «مَثَل ابابکروعمردرزمین همانندجبرئیل ومیکائیل درآسمان است»
امام جواد(ع) فرمود: در این مورد نیز باید دقت شود، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه خدایند، هرگز گناه نکرده‌اند و نمی‌کنند و یک لحظه از اطاعت خدا جدا نمی‌گردند، ولی عمر و ابابکر مدّتها مشرک بودند و سپس مسلمان شدند آنها بیشتر عمرشان را در شرک بسر آوردند، پس محال است آنها به میکائیل و جبرئیل تشبیه شوند.
یحیی روایت دیگری رادرباره عمروابابکرنقل کردکه عمروابابکردوآقای پیران بهشتند،نظرشمادراین مورد چیست؟
امام جواد(ع)فرمود:«این روایت نیزنادرست است زیراتمام اهل بهشت جوان هستند،ودرمیان آنها پیری نیست،این حدیث رابنی‌امیه ساختندتادربرابرآن حدیثی قرارگیردکه رسول خدافرمود:«حسن وحسین دوآقای جوانان اهل بهشت هستند.»
یحیی گفت: «درباره عمر بن خطاب روایت شده که او چراغ تابان اهل بهشت است.
امام جواد(ع) فرمود: «این روایت نیز نادرست است زیرا در بهشت نورهای فرشتگان مقرّب . نورهای حضرت آدم ومحمد(ص)وهمه پیامبران ورسولان هستند،چطوربهشت به نوراینهاروشن نمی‌شودوبه نورعمرروشن می‌شود؟
یحیی گفت: در روایتی آمده که سکینه «فرشته حق» بزبان عمر سخن می‌گوید.
امام جواد(ع) فرمود: «من منکر فضل عمر نیستم ولی ابابکر با اینکه از عمر برتر است، بر فراض منبر گفت: شیطانی درمن است که مرامنحرف می‌سازد،هرگاه دیدیدازراه راست انحراف یافتم،مراازانحراف بازدارید.
به نظرماامام میخواهدبفرمایدکه وقتی ابابکربه عنوان شخص برتراین چنین میگویدکه من ازدسیسه‌های شیطانی،مبرّاء نیستم وهرلحظه ممکن است منحرف شوم عمرکه ازاوازنظرفضل پائین‌تراست چگونه خواهدبود؟آیاباوجودآن می‌توانیم بگوئیم فرشته الهی به زبان عمرسخن میگویدبااینکه درفرشته الهی انحرافی نیست.
************
خدایا دربهای رحمتت را در دنیا و آخرت بر روی ما باز بفرما