ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی در چهاردهم خرداد ۱۳۶۸ بی‌تردید یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین رخدادها و اتفاقات تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. بزرگترها و حتی دهه شصتی ها خوب می‌فهمند که وقتی از کلیدواژه «مهم‌ترین» درباره این روز تاریخی حرف می‌زنیم و می‌نویسیم، مقصود چیست؛ روزی تلخ و ناگوار، یک روز خیلی بد؛ یک روز خیلی مهم که از فردایش باید کارهای بسیار مهم‌تری انجام می‌گرفت تا سکان انقلاب در میان امواج متلاطم آن روزها که تا به امروز هم ادامه دارد، بتواند بعد از پشت سر گذاردن یک جنگ هشت ساله نابرابر وارد شرایطی شود که این بار پیر و مرادش را همراه ندارد؛ یک روز مهم که صبح آن برای ما با صدای بلند رادیو آغاز شد؛ یک صبح عجیب، یک صبح متفاوت که تلخی و ناگواری اش همچنان دلمان را می‌لرزاند؛ «بسم الله الرحمن الرحیم، انا لله و انا الیه راجعون؛ روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان حضرت امام خمینی، به ملکوت اعلی پیوست…»

به گزارش جارچی اخبار به نقل از مهر، همین چند جمله بس بود که دلمان بلرزد، بدجور هم بلرزد، حتی آن بچه‌هایی که آن روزها درگیر و دار امتحانات خرداد ماه بودند و می‌رفتند که آماده شوند برای حضور در جلسه امتحان، آن روز، آن لحظه حال و احوال عجیبی داشتند، از یک طرف تمام امتحانات و آزمون‌های پیش روی خود را در تعطیلی می‌دیدند که خب این اتفاقاً در ظاهر چیز بدی نبود اما از یک طرف به چهره‌های مات و مبهوت پدران و مادران و بزرگترهای خود نگاه می‌کردند که انگار دنیا بر سرشان خراب شده، انگار دنیا ایستاده بود و آنها مات به یک نکته خیره شده بودند و باورشان نمی‌شد که چه اتفاقی افتاده است.

یک اتفاق بد که ساعتی بعد، آن زمان که رسانه‌های دنیا به تلویزیون و رادیو محدود بود، ایران را نه، که دنیا را تکان داد. یک تکان شدید که ایران را تماماً سیاه پوش و بسیاری از آدم‌های این سرزمین را در سیاهی و عزای کامل فرو برد. یک شوک خیلی مهم که تصاویر ثبت شده‌اش نشان داد شکوه عشق و باور حقیقی یک ملت به یک انسان آسمانی را؛ یک شکوه واقعی که مدتی گذشت تا همه بفهمند چه شوک بزرگی به آنها وارد شده است.

وقتی همه دست به کار شدند تا تاریخ را روایت کنند

حالا وقت آن رسیده بود که هرکسی هر کاری می‌تواند انجام دهد، تا ثبت این واقعه تاریخی، تا این اجتماعی باشکوه برای ثبت همیشگی در تاریخ یک ضمیمه فرهنگی هنری هم داشته باشد؛ پس آنهایی که رفیق انقلاب بودند، دست به کار شدند و شروع کردند به تولید آثار هنری گوناگون که در آن روزهای سخت نمود عینی خود را بیشتر در قالب عکس، نقاشی، خوشنویسی، گرافیک و موسیقی نشان داد و آثاری را در تاریخ فرهنگ و هنر این سرزمین ثبت کرد که بدون تردید فراموش نمی‌شوند. نمی‌شوند چون با تمام آنچه حاصل ذوق و انگیزه ذاتی هنرمندان و خالقانش بود، آفرینش شد و این چنین ماندگار شد در تاریخ؛ آنچنان که در این ۳۲ سال بارها و بارها و به دفعات در گزارش‌ها، پژوهش‌ها، آثار موسیقایی و نمایشی، فیلم‌های تلویزیونی و سینمایی، گزارش‌های رسانه‌ای و مکتوبات متعدد به سمع و نظر مخاطبان و مردم رسیده‌اند که بعضی شان به دلیل رویکردهای اقتصادی و منفعت طلبانه فقط تولید شدند و رفتند در فراموشخانه اندیشه‌ها و برخی‌ها هم ماندگار شدند و مانده‌اند تا به امروز برای ما به رسم امانت.

اما در این میان، خوانش خاطرات شفاهی آدم‌هایی که به هر دلیلی با آنچه روایت شد حشر و نشر داشته‌اند نه تنها خواندنی و شنیدنی‌اند، که حتی برایتان دریچه‌های جدیدی را برای رسیدن به ابهامات باز می‌کنند که تا لحظه مواجهه با آن، نه در تلویزیون آن را دیده و نه در جایی روایتش را خوانده بودید. به ویژه اینکه این خاطرات شفاهی در حوزه موسیقی باشد که از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در میان هنرمندان و سیاستگذاران نظام جمهوری اسلامی با چالش‌های بسیار متفاوتی رو به رو بوده و همچنان نیز ادامه دارد.

یکی از این مجموعه روایت‌ها که به «خاطرات شفاهی» معروفند، مربوط به زنده یاد احمد علی راغب یکی از موثرترین هنرمندان حوزه موسیقی انقلاب اسلامی است که مطالعه خاطرات شفاهی این هنرمند فقید در کتاب «بانگ آزادی» تهیه شده در واحد «تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» با تحقیق مهدی چیت ساز و مرتضی قاضی و تدوین محسن صفایی فرد است خواننده با دریچه‌های جدید و تازه‌ای از جریانات فرهنگی هنری تاریخ انقلاب اسلامی مواجه می‌کند که تاکنون کمتر کسی از آن خبردار بوده است.

 

دست‌اندرکاران این کتاب که زمستان سال ۱۳۹۸ پیش روی مخاطبان قرار گرفت، با تمرکز روی فعالیت‌ها و زندگی هنری مرحوم راغب که از او به عنوان یکی از اصلی‌ترین هنرمندان حوزه سرود و موسیقی انقلاب یاد می‌کنند، تلاش کرده‌اند تا در قالب یک نگاره رسانه‌ای که دارای جذابیت‌های متعددی است به پیشینه حضور موسیقی و سرود در فضای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران بپردازند که قطعاً برای پژوهشگران و فعالان حوزه موسیقی دربرگیرنده ابعاد متفاوتی است.

مرحوم راغب در بخشی از این کتاب بود که به دیدارش با امام خمینی (ره) همراه با تعدادی دیگر اشاره می‌کند که به بهانه تولید سرود «ای مجاهد ای شهید مطهر» به مناسبت شهادت آیت الله مطهری تولید و با استقبال مردم هم مواجه شد. دیداری که در آن از زبان امام راحل و مرحوم حاج احمدآقا خمینی روایت‌های جالبی درباره موسیقی شده که بخشی از آن را در ادامه این مطلب از زبان مرحوم راغب می‌خوانید:

خبر دیدار حضرت امام (ره) محرمانه بود و نباید جایی می‌گفتیم

خبر دیدار حضرت امام (ره) محرمانه بود و نباید جایی می‌گفتیم. ابتدا قرار بود که من، آقای سبزواری، آقای گلریز و خود آقای حداد عادل باشیم، ولی بعد یکی دو نفر دیگر هم اضافه شدند. آقای فریدون شهبازیان که ناظر ضبط این اثر بودند و یک نفر دیگر از معاون‌های آقای حداد هم با ما آمدند.

یک روز در خرداد ۵۹ بود که آقای حداد عادل خبر دادند و گفتند: «ساعت هفت صبح فردا خودتان را به رادیو برسانید. لباس معمولی و خودمانی و ساده بپوشید. لباستان طوری نباشد که نشان بدهد هنرمندید. حضرت امام حال مساعدی ندارند و خیلی تلاش کرده‌ایم که ما را به حضور بپذیرند».ایشان بیمار بودند و ناراحتی قلبی داشتند. دیدار ما هم قبل از عمل ایشان بود. سوار ماشین جیپ آهو شدیم و به سمت جماران رفتیم.

آن زمان آسید حسن نوجوان کوچک اندامی بود که مدام توی حیاط می‌دوید و پاسدارها را اذیت می‌کرد. ما چند دقیقه در حیاط ایستادیم و بعد آقا سید احمد از آن بالا صدا کرد و گفت آقای حداد بفرمایید بالا. کفش‌هایمان را درآوردیم و بالا رفتیم. حالاً اصلای توی دلمان نبود و متوجه نبودیم می‌خواهیم حضرت امام را از نزدیک ببینیم. نمی‌دانستیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. هر کدام از ما توی دنیای خودمان بودیم.

وقتی داخل رفتیم، اول به سالن کوچک‌تری رسیدیم. آسید احمد با ما سلام و احوالپرسی کرد و همه‌مان را بوسید. آقای حداد عادل به نوبت ما را معرفی کرد و گفت ایشان آقای گلریز هستند که خوانندگی این سرود را به عهده داشته‌اند. بعد به ما گفت بچه‌ها شما بروید کمی آن‌طرف‌تر بایستید. به آقای سبزواری اشاره کرد و گفت ایشان آقای سبزواری هستند. آسید احمد گفت: «بله به ایشان که ارادت داریم و خدمتشان بوده‌ایم». آقای سبزواری هم رفتند پیش آقای گلریز ایستادند. بعد هم به من اشاره کردند و گفتند ایشان هم آقای راغب، آهنگساز اثر هستند. آقای حداد به آقای شهبازیان و آن دوست دیگرشان اشاره کردند و گفتند آقای شهبازیان هم در ساخت این قطعه تلاش بسیاری کرده‌اند. آسید احمد گفتند: «بسیار خوب، با هم بیایید.»

به این ترتیب همگی با هم به حضور حضرت امام رفتیم. حضرت امام روبه‌روی ما نشسته بودند. ما به محض اینکه وارد سالن شدیم، نطقمان بسته شد و همین‌طور ماندیم که حالا چه کار باید بکنیم. ابتدا سلام کردیم چون از ایشان دور بودیم و ایشان در انتهای سالن بودند، سعی کردیم سلام را بلندتر بگوییم. سرمان را هم تکان دادیم، همه از هم تبعیت می‌کردیم. هر کسی هر حرکتی که انجام می‌داد، بقیه همان حرکت را انجام می‌دادند. ایشان با حرکت دست به ما اشاره کردند که جلو برویم.

امام آن روز عرقچینی روی سرشان گذاشته بودند و یک چفیه سفید روی شانه‌شان بود. با یک ردا نشسته بودند، لباسشان عبا نبود. روی مبل نشسته بودند و میز کوچکی هم جلوی ایشان بود. ما جلوتر رفتیم تا تقریباً به دو قدمی ایشان رسیدیم. آنجا آسید احمد گفتند آقا، ایشان آقای گلریز هستند که خواننده سرود بوده‌اند. حضرت امام سرشان را تکان دادند. آقای گلریز سرش را پایین آورد و ایشان پیشانی آقای گلریز را بوسیدند. آقای گلریز هم دست حضرت امام را بوسیدند. ما هم فهمیدیم که باید همین کار را انجام دهیم. بعد به آقای سبزواری اشاره کرد و گفت ایشان آقای حمید سبزواری یا درواقع حسین ممتحنی هستند.

وقتی امام درباره اوضاع و احوال موسیقی با هنرمندان حرف زدند

بعد آسید احمد به من اشاره کردند و گفتند ایشان هم آقای راغب هستند که آهنگ ساز این سرود بوده‌اند. خم شدم و ایشان پیشانی ام را بوسیدند. من هم دستشان را بوسیدم. در حالی که هنوز دست ایشان در دستم بود پرسیدند: «اهل کجا هستی؟» گفتم: «از بندر انزلی هستم آقا». ایشان گفتند: «آهنگ بدون شعر این سرود را هم شنیده‌ام؛ کار خوبی است.» بعد به آقای حداد گفتند: «شما جلو بیایید». آقای حداد عادل جلو رفت و گردن و پیشانی و دست آقا را بوسید. اصلاً داشت از خود بی خود می‌شد. ما هم همین طور دورتادور، دو زانو نشستیم.

حضرت امام گفتند: «من اکثر سرودهای شما را شنیده‌ام». سید احمد برای من در این دستگاه می‌گذارد و من گوش می کنم». یک دستگاه ضبط کوچک کاست کنارشان بود که به آن اشاره کردند و گفتند: «بیشتر آنها را قبول دارم و خوب است، ولی شما ابتدای کار هستید و باید تجربه کسب کنید. باید کم کم و در عمل بدانید که چگونه و چه کاری را انجام بدهید. موسیقی ما باید از موسیقی دوره پهلوی فاصله زیادی بگیرد. ما اگر موسیقی را تایید کنیم، آن موسیقی‌ را تایید می‌کنیم که موسیقی‌های دیگر نتواند به آن داخل شود. من موسیقی شهید مطهری شما را چندین بار گوش کرده‌ام و آن را تایید می‌کنم. اگر همچنان این راه را ادامه بدهید، شخصاً از شما حمایت می‌کنم. اگر هم مشکلی یا کاری داشتید، با سیداحمد صحبت و مطرح کنید.»

آقای حداد عادل گفتند: «آقا، من مدام با آقاسیداحمد در ارتباط هستم». حضرت امام گفتند: «نه فقط حالا، اینها برای همیشه باید حمایت شوند.» بعد حضرت امام ادامه دادند: «اینها نشان داده‌اند که کارشان را بلدند و می‌توانند کار بکنند. ولی باید خیلی مواظب باشند. البته عده‌ای هم باید مواظب خود اینها باشند. بعد خطاب به ما گفتند: «شما کار خودتان را بکنید و همین راه را ادامه بدهید.»حال همه ما طوری بود که اگر یک پلک می‌زدیم، اشک از چشمانمان جاری می‌شد. بلند شدیم و دوباره دست ایشان را بوسیدیم. در حالی که تک تک ما دستشان را می‌بوسیدیم، دعای کوتاهی را به تعداد ما زمزمه کردند. متوجه شدم که وقتی نفر بعدی دست ایشان را می‌بوسید، حضرت امام دوباره این دعا را از سر می‌خوانند. بعد در حالی که صورت ما به سمت ایشان بود به عقب حرکت کردیم و تا در اتاق آمدیم حضرت امام به آقای حداد گفتند آقایان بروند پائین چای بخورند.

وقتی از پله‌ها پائین رفتیم، بعد از چند دقیقه آقاسیداحمد هم پائین آمد. کاغذی در دست داشت، گفت: «خب، کمی راجع به مشکلاتتان صحبت کنید.»گلریز گفت آقا تمام سرودهای ما را به کاست تبدیل می‌کنند و بدون مجوز می‌فروشند. من هم گفتم آقا اینجا جای این حرف‌ها نیست! اصلاً آرزوی ما این است که همه سرودهای ما کاست بشود و مردم بشنوند. این حرف‌ها یعنی چه آقا!؟ البته مشکلاتی داریم. ما هنوز واحد موسیقی نداریم. رادیو سالیان سال متولی موسیقی کشور بوده است. ما الان نمی‌دانیم سرمان بر بالین چه کسی است.

 

حضرت امام مجوز شروع به کارم در موسیقی بعد از انقلاب را صادر کردند

مشکلاتمان را یکی یکی می‌گفتیم و آقا سید احمد یادداشت می‌کرد. گفت: «الان به نظرشان باید چه کار کنیم؟» درخواست کردیم که اصلاً واحد موسیقی تشکیل بدهیم. شبیه اداره باشد و مدیرتیش کنیم. گفتیم: «همه واحدها الان فعال شده‌اند و دارند کار می‌کنند، ولی برای موسیقی هنوز هم تلفنی هماهنگ می‌شود. قبل از انقلاب، نوازنده‌ها از رادیو و تلویزیون کارت شناسایی داشتند و با آن یک پُزی هم می‌دادند که ما از رادیوتلویزیون هستیم. آن زمان نوازنده خیلی زیاد بود. لاله زار هم نوازنده‌های زیادی داشت. ولی آنهایی که در رادیو و تلویزیون کار می کردندف کارت شناسایی داشتند.». گفت: این مشکل را حل می‌کند؟ گفتیم: «بله.» این مشکلات یادداشت شد. گفتند: «پس واحد موسیقی تشکیل بدهید و کارت صادر کنید.» در واقع با این اتفاق حضرت امام مجوز شروع به کارم در موسیقی بعد از انقلاب را صادر کردند.

سیداحمدآقا گفتند: «آقای حداد، ببینید آقایان چه می‌خواهند. کم کم نیازها و احتیاجات اداری و هر کار دیگری که باید بشود، برطرف کنید و کارهای لازم را انجام بدهید؛ مخصوصاً که حالا دیگر حضرت امام هم تایید کرده اند». بعد ادامه دادند: «البته دشمنی‌ها بعد از این بیشتر هم خواهد شد و طبیعتاً هر کس حرکت کند، سنگ هم می‌خورد، لذا حواسشان بیشتر جمع باشد و کار خودتان را بکنید.»