یادداشتی از سیدمرتضی میرسراجی؛
جستجوی «شهاب سنگ»، برای جویندگان آن در طبیعت که اصطلاحاً به خودشان، «شکارچیان شهاب سنگ» میگویند؛ بسیار هیجانانگیز و جذاب است. بخش مهمی از هیجان و جذابیت این کار در این خلاصه میشود که شما صاحب شیئی میشوید که از بیرون از سیارۀ زمین آمده و سوغاتی آسمانی است. علاوه بر این اگر دانشمند علم نجوم باشید بدون زحمت مسافرت و تحمل هزینههای هنگفت سفرهای فضایی به خارج از کرۀ زمین، آن شیء را از «ماه» یا «سیارات» دیگر بدون درد سر دریافت مینمایید.
طبیعی است که این کنجکاوی و پژوهش برای همۀ مردم از جمله ما که اسیر زندگی شهری و ماشینی شدهایم و برای خود مشغلههای مختلف ایجاد کردهایم بنا به دلایل معلوم، تا حدی مقدور نیست ولی ما نیز به جهت علاقهای که به این موضوع داریم و معتقدیم که هیچ وقت، راه برای انسان پژوهشگر و علاقهمند بسته و مسدود نیست؛ این واکاوی و تفحص را، این بار، نَه در دلِ طبیعت بِکر همچون «کویر» و «قطب» و امثال آن، بلکه از درون و لا به لای میراثِ نفیس و پُر ارزشِ مکتوبِ فارسی و عربی کهن انجام میدهیم و دستاوردهای آن را پیشکش علاقمندان مینماییم.
مع الوصف، کتابی فارسی و کهن، موسوم به «صُوَرُ الاَقالیم» (هفت کشور) در میان آثار جغرافیاییِ ما ایرانیان قرار دارد که متعلق به نویسندۀ مجهول و ناشناختهای میباشد که آن را به سال ۷۴۸ قمری، یعنی ۶۹۷ سال پیش به تاریخ امروز و در قرن هشتم هجری، تألیف نموده و اثر خویش را به پیشگاه «امیر مبارز الدین محمد» (م. ۷۵۹ق.) از شاهان «سلسلۀ آل مظفر»، تقدیم نموده است ولی این اثر، همچون نویسندۀ ناشناختهاش، ناشناخته مانده و کمتر بدان عنایت و توجه خاص شده است.
از این کتابْ نسخههای خطی متعددی در ایران و دیگر کشورهای جهان وجود دارد و حقیقتاً این نوشتار قدیمی، گنجینهای از اطلاعات مختلف و ارزشمندی میباشد که بایستۀ تحقیق و بررسیهای بیشتر پژوهشگران و اندیشمندانِ اسلامی، خصوصاً در حوزههای «تاریخ»، «تاریخ علم» و «علم تجربی» است.
نویسندۀ ناشناختۀ اثر، در خلال معرفی ویژگیهای جغرافیایی و برخی عجایبِ منطقۀ «خَطا» – به عبارت روشنتر، همان «خَتا» یا «خَتای» که وِلایت و منطقهای وسیع و شناخته شده در سرزمین پهناور «تُرکستان» است و ترکستان، خود خطۀ وسیعی مشتمل بر ایالت خودمختار سینکیانگ چین و کشورهایی همچون: قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان و شمال افغانستان امروزی است و ولایت خَطا با احتساب جغرافیای سیاسی کنونی، داخل در کشور «چین» امروزی و در ایالت «سین کیانگ» آن واقع شده است.
نویسندۀ مجهول، به موضوع فرود آمدن سنگ آسمانی در آن ناحیه علاوه بر دیگر خصوصیت آنجا نیز اشارهای نموده و سپس در تعاقب سخن، چهار نمونۀ دیگر از سقوط سنگ از آسمان را در مواضع و مکانهای گوناگونِ عمدتاً واقع شده در جغرافیای ایران زمین، برای خوانندۀ هم عصر خود و همین طور مردمان آینده، همچون امثال ما گزارش داده که به این ترتیب، فهرست ارزشمندی از خویشتن در «ثبت پنج گزارش از سقوط شهاب سنگ یا سنگ آسمانی»، بر جای نهاده است. با این بیان نوشتار گزارشی او در ادامه بدین صورت مندرج است؛
۱- شهرهایِ «خَطا»، [در سرزمین پهناور تُرکستان]، بیشتر سردسیر است و «برق» (صاعقه یا آذرخشِ در ابرها) [در آنجا] بسیار میجَهَد و گاهگاه، سنگی از [میان ] برق [از آسمان بر روی زمین فرو] میاُفتد.
چنانچه (چنان که) «ابو علی» آن سنگِ [منطقۀ خَطا یا سنگی نظیر آن را] برداشته، در «بوته» (ظرف مخصوص ذوب طلا و نقره) نهاده [است] تا ببیند که از آن، چه بیرون میآید؛ [سپس بعد از انجام آن آزمایش، مشاهده کرده است که] همه [آن سنگ] به «بُخار» بیرون رفته (تبدیل به گاز شده) و هیچ [یک از مواد تشکیل دهندۀ آن سنگ آسمانی در ظرف یا بوته، باقی] نمانده [بود].
۲- و شخصی حکایت کرد که در «قزوین» دیده بود که سنگی از میان «برق» (صاعقه) بر زمین آمد. (سقوط کرد.)
۳- و در عصر «ابو علی سینا» (پزشک و دانشمند معروف ایرانی و مُتوفای سال ۴۲۸ قمری و بیش از ۱۰۱۷ سال پیش به تاریخ امروز، یعنی زمان اتفاق در قرن چهارم یا پنجم هجری بوده است)، سنگی [به وزن و به عبارت صحیحتر از نظر علم فیزیک، به جِرمِ ] «سیصد مَن» از هوا (آسمان) به زیر (به سمت پایین و به طرف زمین) آمد.
۴- و در [کتاب و دست نوشتۀ] تاریخی [دیگری] یافتند که بعد از [فوت] ابو علی سینا [در قرن پنجم هجری]، به چند سال (یعنی چند سال بعد از آن واقعه)، سنگی [به جِرمِ] «پنجاه مَن» از آسمان به زمین افتاد.
۵- و [همچنین] شخصی حکایت کرد که دیده بود در [نواحی و مناطقِ] «گرمسیر فارس» که روستایی (شخصی اهل روستا، دِهاتی) با هیمِه (هیزم) در گذر بود. (حرکت میکرد) [که ناگهان] سنگی گِرد (توپی و کُروی) از هوا (آسمان) پیش (نزدیک و مقابل) او به زمین آمد که قریب (نزدیک به) «سی مَن» بود.
از او سئوال کردیم که میباید که پیدا باشد که همۀ اجزای (قسمتهای) [این سنگ آسمانی] خُردست (تکه تکه و قطعه قطعه است) که برهم نشسته [است]. (فشرده شده است). گفت: بلی، چنین است و سبب آن است که هر بخاری که از «زمین» مُتصاعد میشود (به بالا میرود)؛ اجزای (قسمتهایِ) ارضی (زمینی) با وی (آن) میباشد و در «آثارِ عُلْوی» (مسائل مربوط به پدیدههای جَوّی و همین طور زمین) میگویند که «کاهپَره» (پَرۀ کاه، ریزۀ کاه، علف خشک شده و عمدتاً ساقههای کوبیدۀ گندم و جو) با (همراه و داخل در) «تگرگ» دیدهاند و چون اجزای (قسمتهای) ارضی با هم مُتراکم (فشرده) میشود؛ یک باره ثَقیل (سنگین) گردد و [از آسمان سقوط کرده و] به زمین آید. [۱]
بحث:
۱-با عنایت به دستاوردهای نوین دانش تجربی، امروزه واقعیت را بهتر و دقیقتر و بلکه درستتر دریافتهایم که اصل و منشأ وجودیِ «شهاب سنگها» یا به تعبیر دیگر، «سنگهای آسمانی»، در واقعیت امر، باقی ماندۀ اَجرامی از «شهابوارهها»، «سیارکها» و «دنبالهدارها» در خارج از کرۀ زمین است که در اثر برخورد با «جَوّ زمین»، متلاشی میشوند و سپس در آغوش سیارۀ آبی-خاکی ما میآرامند.
۲-در گزارش اول که از نظر مکانی، مربوط به منطقۀ «خَطا» در بخشی از سرزمین گستردۀ «تُرکستان» و اختصاصاً در کشور «چین» امروزی بوده، به صراحت قید شده که سنگ آسمانی از «برق»، یعنی از صاعقه و آذرخش بیرون جهیده و سپس به سمت زمین سقوط نموده است. باوری قدیمی که منشأ به وجود آمدن همۀ سنگها را «آتش» میپنداشته است. بنابراین باید گفت که این باور نسبت به محل خلقت و پیدایی شهاب سنگ و منحصراً منشأ آن، باوری کاملاً نادرست و چنان که گفته شد از بُعد دانش روز، سخنی غیر علمی است زیرا سنگ آسمانی محصول برق و این دست مؤلفههای جوی در کرۀ زمین نیست و بیشک این نظر، باوری سطحی و غیر واقعی در آن ادوار بوده است. چون عقیده و باور گذشتگان مبتنی بر این بوده که آتش، سنگ را به وجود میآورد بنابراین، برای توجیه منشأ سنگهای فرو افتاده از آسمان نیز به دنبال آتش و چیزی شبیه به آن مانند صاعقه میگشتند که آن را تولید کند و به ذهن و منطق رشد نایافتۀ آنان، شهاب سنگ محصول صاعقه و برق در جو زمین بوده است در حالی که امروزه همۀ ما به روشنی میدانیم که اینها از خارج از جو به زمین میآیند و هیچ ارتباطی در تولید آنها به صاعقه و آتش جو زمین نیست.
۳-یکی از سئوالات در مواجهه با این متن، آزمایشی است که بر روی شهاب سنگ در گزارش نخست انجام شده و آن در اثر حرارت «بُخار» شده است. مگر سنگ آسمانی در اثر حرارت، بُخار میشود؟ در پاسخ باید گفت: الزاماً، لفظ بخار در فارسی کهن، تنها برای تبخیر آب و یخ به کار نمیرود و اگر چیز جامدی به جز یخ نیز طبق فرایند حرارترسانی به آن، تبدیل به گاز شود؛ در اصل تبدیل به بخار شده است. در طبیعت، جسم جامد، در صورت حرارت دیدن، ابتدائاً تمایل به مایع شدن و سپس میل به بخار یا گاز شدن دارد و اگر به طور نادر به طور مستقیم ازحالت جامد، به گاز تبدیل شود؛ اصطلاحاً آن جسم، «تصعید» شده است.
۴-بنا بر گزارش اول، فرد کنجکاو و به ظاهر دانشمندی به نام «ابوعلی» بر روی آن سوغات آسمانی در خَطای ترکستان، جهت کشف و پرده برداری از راز یا مواد اولیۀ آن، اقداماتی آزمایشگاهی انجام داده و طبق خبر، سنگ فرو افتاده از آسمان را در بوته و ظرف مخصوص ذوب فلزات قرار داده و در اثر حرارت دادن، آن شیء تبدیل به بخار شده بود. متن گزارش به هیچ وجه، بیان نکرده که جسم مورد نظر ابتدا، در اثر گرمی دیدن، مایع شده و سپس به بخار و گاز تبدیل شده یا مستقیماً حالت گازی یافته و در اصطلاح، تصعید شده است یا خیر؟ اگر سنگ آسمانی مزبور در بوته و در اثر دیدن حرارت فراوان مستقیماً تبدیل به بخار شده است؛ آیا شهاب سنگِ ثبت شدۀ مزبور، نمونۀ ویژه و منحصر به فردی در نوع خود بوده است؟!
۵-سئوال و ابهام مهم دیگر این است که «ابو علیِ» یاد شده در مقام شخص آزمایشگر بر روی این تحفۀ آسمانی که بوده است؟ با توجه به این که در گزارش سوم به صراحت از «ابو علی سینا» یاد شده، ممکن است که به احتمال قوی، این ابوعلی نیز که در گزارش نخست از او ذکری به میان آمده، همو باشد مگر آن که شخص دانشمند و با عظمت دیگری با همین «کُنیه»، همچون «ابوعلی مِسْکَوَیْه (مُشْکَوَیْه)» (م. ۴۲۱ق.) را در آن عصر در نظر بگیریم که از دانشمندان ایرانی و هم روزگار ابوعلی سینا بوده و در این جا، به تخصیص، وی «ابوعلی» خوانده و ثبت شده است و او بوده که این آزمایش کنجکاوانه را در آن عصر، یعنی قرن چهارم یا پنجم هجری بر روی «شهاب سنگی» فرو افتاده از آسمان انجام داده است. قبل از این مطلب، نویسنده در چندین صفحۀ پیشین، نامی از «ابوعلی سینا» آورده است و همچنین پس از این مطلب و ذکر لفظ «ابوعلی» که یاد کردیم، بلافاصله چنان که ملاحظه شد نام «ابو علی سینا» و همین طور در چندین صفحۀ بعدتر نیز یادکردهای از ابو علی سینا ارائه شده و تنها جایی که در این نسخه، لفظ «ابو علی» به تنهایی آمده، همین مورد است. یک نکتۀ دیگر این که در گزارش اول، ابوعلی، شخصی است که روی سنگ آسمانی آزمایش علمی انجام داده است و در گزارش سوم، آمده است: «و در عصر «ابو علی سینا»، سنگی «سیصد مَن» از هوا به زیر آمد»؛ اگر در گزارش اول، «ابوعلی» مذکور در اصل، همان «ابوعلی سینا» بوده، دیگر لزومی نداشته که نویسندۀ اثر در گزارش سوم خود، خبر از سقوط سنگی در عصر ابوعلی سینا به طور ویژه و با محوریت زمان ابو علی سینا را به شکل انحصاری اطلاعرسانی نماید زیرا قبلاً بدان زمان و ایام اشارهای کرده است. لذا با فرض این که اینجا سِقط و افتادگی در متن کتاب رخ نداده باشد ظاهراً ابوعلی گزارش نخست، شخصی غیر از ابو علی سینا متصور میشود و دانشمند دیگر یعنی، ابوعلی مِسکَوَیه را که بیان نمودیم که هم روزگار با شخصیت شهیر ابوعلی سینا بوده، از نظر تاریخی و پژوهشی قابل ردیابی است. اما در ادامۀ پژوهش همین رویکرد به ابوعلی مِسکَوَیه نیز دچار خدشه میشود. به هر روی، اگر این آزمایش را هر کدام از این دو دانشمند عالیمقام، یعنی ابوعلی مِسکَوَیه یا ابوعلی سینا انجام داده اند؛ سئوال این است که آیا این دو نفر دانشمندِ ایرانی در زمان حیات خود به منطقۀ خَطا، یعنی بخشی از ترکستانِ واقع در چین امروزی، مسافرت داشتهاند یا آن که از آن موضع، آن سنگ آسمانی را به نزد یکی از این دو بردهاند و یکی از آن دو دانشمند، سنگ را مورد آزمایش و بررسی علمی قرار داده است؟ شاید موضوع افتادن سنگ از آسمان در ناحیۀ «خَطا» یک گزارش مجزا و آزمایش ابوعلی بر روی سنگ آسمانی، گزارشی دیگر و بیارتباط با منطقۀ خَطا در ترکستان داخل در چین باشد و نویسندۀ اثر، به گونهای نوشته یا از متن او این مقدار برای ما باقی مانده است که در اثر آن، ما هنگام مطالعه چنین تصور میکنیم که الزاماً ابوعلی، سنگی که در ناحیۀ خَطا فرو افتاده را آزمایش نموده است بلکه چنین نیست و او سنگ آسمانی را که خودش در اختیار داشته، مورد آزمایش و واکاوی علمی قرار داده است. البته با پژوهشهای آتی در این مقال، زوایایی از این موضوع آشکار میشود. اگر این آزمایش علمی را هر کدام از دو دانشمند یعنی، ابوعلی مِسکَوَیه یا ابوعلی سینا انجام داده باشند به هر حال، این مسأله نشان میدهد که علیرغم شهرت این دو به «دانش پزشکی» و برخی دانشهای دیگرِ منسوب به ایشان، یکی از این دو شخص، انسان بسیار جست و جوگر و کنجکاوی و دانش دوستی بوده که در شاخههای دیگر علم همچون: «شیمی» و «شناخت شهاب سنگ» نیز فعالیت داشته است. ابوعلی سینا در ایام جوانی و شباب در شهر «بُخارا» و به عبارتی در کشور «اُزبکستان» امروزی و به عبارتی در بخشی از سرزمین بزرگ ترکستان میزیسته است؛ شاید احتمال این که ابوعلی مذکور همو باشد قویتر است.
۶-آزمایشی که بر روی این تحفۀ آسمانی انجام شده از نظر قدمت و سابقه و بحث کنجکاوی انسان بر روی این موضوع برای جویندگان مباحث تاریخ علم، قابل تأمل و شایستۀ پیگیری است.
۷-این مسأله نیز دور از ذهن نیست که بخش کوچکی از جسم سنگ آسمانی، توسط هر یک از دانشمندان یاد شده مورد استفاده و بهره برداری قرار گرفته و تمام آن جسم و شیء، تحت حرارت شدید واقع نشده است؛ زیرا عاقلانه نیست که همۀ یک نمونه در آزمایشگاه از سوی یک دانشمند، مورد آزمایش و تحلیل قرار گیرد؛ چنان که دانشمندان امروزی نیز چنین مرام و سلوکی در فعالیت علمی و پژوهشی خود ندارند و بیگمان دانشمندان هوشمند باستانی نیز چنین منهج و رفتاری نداشته اند.
۸-در گزارش دوم که مربوط به شهر «قزوین» میباشد؛ باز تأکید شده که سنگی از میان یا در اثر برق آسمان بر زمین آمده است که این باور چنان که گفتیم ناصحیح است. ضمناً در برخی نسخههای خطی این کتاب در مورد این گزارش، اختلافاتی وجود دارد که باید تأکید نمود این مسأله بیشتر به کیفیت نسخههایی باز میگردد که در دست هر یک از ناسخان در گذشتههای دور بوده است. مثلاً در نسخۀ خطی «کتابخانۀ ملی» که در واقع متعلق به کتابخانۀ سلطنتی «ناصرالدین شاه قاجار» (م. ۱۳۱۳ق.) بوده است؛ در گزارش دوم، عبارت «در قزوین» وجود ندارد ولی در نسخۀ «روسیه»، «در قزوین» ثبت و نمایان است. همچنین در نسخۀ «پاریس»، این گزارش به صورت «در «گرمسیر پارس»، روستایی (شخصی اهل دِه و روستا) با هیمِه (هیزم) در گذر (حرکت) بود؛ سنگی مُجرد (تنها) از هوا (آسمان) بر زمین آمد که قریب (نزدیک به) «سی مَن» بود.»؛ ثبت و ضبط شده است. احتمالاً بخشی از مطلب پایینتر این کتاب، یعنی گزارش پنجم با این مطلب که در بالای آن قرار گرفته در نسخۀ پاریس با همدیگر مخلوط و اصطلاحاً «خَلط» شده است.
۹-گزارش سوم اشاره دارد که در زمان و روزگار «ابو علی سینا»، دانشمند و طبیب شهیر ایرانی نیز اتفاق سقوط سنگ از آسمان به طور ملموس برای مردم رخ داده است. این که نویسندۀ مجهولِ اثر، این نکته را از کجا آورده، قابل بررسی و واکاوی است. یا اصل این گزارش در یکی از آثار ابوعلی سینا قید شده و نویسندۀ این کتاب، واقعۀ مذکور را در این جا از آن کتاب برای مخاطبان خود نمایانده است یا آن که نویسنده، تنها از باب شهرت ابوعلی سینا و به جهت تقریب ذهن مخاطبان خود از حیث زمانِ فروافتادن این سنگ، چنین سخنی رانده و این چنین تاریخگذاری کرده است که با بررسیهای بعدی، دیدگاه نخست درستتر است. به علاوه، در مقدار جِرم این سنگ آسمانی نیز اطلاعاتی از گزارش این کتاب به دست میآید. باید گفت که «مَن»، واحد جِرم میباشد که در برخی مناطق و نواحی ایران در روزگاران قدیم و حتی ایام جدید مورد کاربرد بوده و هست که در هر جا از بُعدِ مقدار تفاوت نیز داشته و دارد. اما آنچه بیشتر برای ما در ایران، معمول است؛ «مَن تبریز» است که حدوداً معادل ۳ کیلوگرم میباشد. حالیا، اگر همان مقدار سه کیلوگرم سنتی و همین طور معمول امروزی را به طور فرضی برای آن در نظر بگیریم سنگ آسمانی که در زمان ابوعلی سینا به طرف زمین سقوط کرده، احتمالاً چیزی حدود ۹۰۰ کیلوگرم یا نزدیک به یک تُن، جِرم آن بوده است و بدین ترتیب، سنگ شاخص و با عظمتی در زمان خود و غیر خود بوده است. لکن دقیقاً محل سقوط این سنگ از آسمان، در کجا و از نظر زمان، در چه روز و چه ماه و چه سالی فرو افتاده است؟ اینها از جمله مبهماتی است که برای ما از این گزارش به دست نمیآید.
۱۰-با مراجعه به کتاب «شِفاء» ابوعلی سینا در دو بخش «طبیعیات» و «معادن و آثار»، به رد و نشانی از گزارشهای ثبت نمودۀ این دانشمند در خصوص شهاب سنگ نائل میشویم که سر نخ آن در کتاب صُوَرالاَقالیم به دست آمده بود؛
نمونۀ نخست در بخش «طبیعیات»، در ضمن بحث شکل گیری ذاتِ «سنگ» در طبیعت چنین ضبط شده است؛
«و قد تتکون أنواع من الحجاره من النار إذا أطفئت.
انواع [مختلف] سنگ ها، از «آتش» به وجود میآید؛ به هنگامی که خاموش [و سرد] میشود. [چه این سنگ ها در زمین باشد و چه از آسمان فرو افتد.]
و کثیراً ما یحدث فی الصواعق أجسام حدیدیه و حجریه، بسبب ما یعرض للناریه أن تطفأ فتصیر بارده یابسه.
و فراوان اتفاق میافتد که در صاعقه ها، چیزهای «آهنی» (مجازاً فلزی) و «سنگی» است [که از آسمان به سمت زمین سقوط می کند] به همان دلیلی که در خصوص [نقشِ] آتش [در ایجاد سنگ در طبیعت] بیان شد که وقتی که [آتش] خاموش میشود آنگاه [تبدیل به سنگ یعنی جسمِ] سردِ خشکی میشود.
و قد یقع فی بلاد الترک فی الصواعق و البروق أجسام نحاسیه علی هیئه نصول السهام، لها زائده منعطفه إلی فوق
و در سرزمین [و شهر هایِ سرزمین] «تُرک» (یعنی همان ترکستان با مناطق مختلف آن که پیشتر بیان نمودیم) در صاعقهها و برق ها، چیزهای [از جنسِ فلزیِ] «مِسی» و به شکل سَرِ تیر [از آسمان به زمین] میافتد که زائدهای دارد که رو به طرف بالا برگشته است.
و تقع مثلها فی بلاد الجبل و الدیلم
و در سرزمینهای «جَبَل» (شهرهای منطقۀ «کوهستان» یا «عراق عَجَم»، حدوداً مناطقی همچون ری، قم، کاشان، قزوین، اصفهان، همدان، لرستان، کردستان، آذربایجان، شمال خوزستان و تقریباً نواحی غرب ایران و بخشهایی از عراق) و «دِیلَم» (گیلان) نیز همانند آن [از آسمان به طرف زمین] فرو میافتد.
و إذا وقعت غارت فی الأرض و یکون جوهر جمیع ذلک جوهراً نحاسیاً یابساً
و هنگامی که [این اشیاء از آسمان به پایین سقوط می کند؛ در اثر فرو افتادن] زمین را گود مینماید و مادۀ تشکیل دهندۀ تمامی این اشیاء، ماهیتی از جنس [فلزِ] «مسِ خشک» است.
و قد تکلفت إذابه نصل من ذلک بخوارزم فلم یذب، و لم یزل یتحلل منه دخان ملون یضرب إلی الخضره حتی بقی منه جوهر رمادی.
و من (ابو علی سینا) در «خوارَزم» (منطقهای در ازبکستان و ترکمنستان امروزی، بخشی از همان ترکستان قدیم پیش گفته)، آن شیءِ [فرو افتاده از آسمان و همچون] سَرِ تیر را [در بوته قرار دادم و با ایجاد حرارتْ قصد] ذوب نمودن داشتم ولی به هیچ وجه ذوب نشد و همچنان [بعد از مدتی در اثر حرارتی که در بوته ایجاد شده بود] از آن «دودی رنگین» خارج شد که به رنگ «سبز» مینمود تا این که [در پایان آزمایش] از آن، مادهای از جنسِ «خاکستر» برجای ماند.
و قد صح عندی بالتواتر ما کان ببلاد جوزجان، فی زماننا الذی أدرکناه، من أمر جدید لعله یزن مائه و خمسین منّا، نزل من الهواء فنقر فی الأرض،
و به دفعات برای من این مسأله مُحرز شده است که در شهرهای «جوزْجان» (منطقهای در شمال افغانستان امروزی و نزدیک مرز کشور ترکمنستان فعلی) در زمان ما که آن را درک کردهایم (یعنی زمان دیگری نبوده و در آن یقین و جَزمیت صد درصدی وجود دارد) اتفاق تازهای [مرتبط با سنگ آسمانی رخ داد و سنگی] که بسا وزن (جِرم) آن، ۱۵۰ مَن (۴۵۰ کیلو با فرضِ مَنِ سه کیلویی) بوده و از هوا (آسمان) افتاد و سپس زمین را [در اثر شدتِ ضربۀ ناشی از سقوط و همچنین جِرم خود] کَند. [سوراخ نمود.]
ثم نبا نبوه أو نبوتین نبوّ الکره التیتری بها الحائط، ثم عاد فنشب فی الأرض،
سپس [آن سنگ آسمانی در اثر شدت حرکت] یک بار یا دوبار از زمین بلند شد و دوباره بر زمین اصابت کرد؛ همانند بلند شدن توپی که به دیوار زده میشود. [و یکی دو بار به زمین برخورد می کند تا بایستد] وقتی [در نهایت] برگشت در زمین فرو رفت.
و سمع الناس لذلک صوتاً عظیماً هائلاً؛ فلما تفقدوا أمره، ظفروا به، و حملوه إلی والی جوزجان،
و مردم [به دلیل سقوط] آن [شهاب سنگ بر روی زمین]، صدای بسیار بلند و ترسناکی را شنیدند؛ آن وقت، به جست و جوی آن مشغول شدند و [بالاخره] به آن دست یافتند و آن [سنگ آسمانی] را به جانب حاکم (استاندار) [منطقۀ] «جوزْجان» بردند.
ثم کاتبه سلطان خراسان فی عصرنا و هو الأمیر عین الدوله و أمین المله أبو القاسم محمود بن سبکتکین المظفر المغلب،
آنگاه سلطانِ منطقۀ خراسان در زمان ما، یعنی امیر عین الدوله و امین المِلَّه، «ابوالقاسم محمود بن سَبُکتَکین» (سلطان محمود غَزنَوی و مُتوفای سال ۴۲۱هجری)، مُلقب به «مُظفّر» (پیروز) و «مُغلِب» (غلبه کننده) به او (والی و استاندار جوزجان) نامه نوشت؛
یرسم له إنفاذه أو إنفاذ قطعه منه، فتعذر نقله لثقله فحاولوا کسر قطعه منه، فما کانت الآلات تعمل فیه إلا بجهد، و کان کل مثقب و کل مقطع یعمل فیه ینکسر لکنهم فصلوا منه آخر الأمر شیئاً فأنفذوه إلیه؛ و رام أن یطبع منه سیفاً، فتعذر علیه.
و به او دستور داد که آن سنگ یا قطعهای از آن را به جانب وی [یعنی به شهر غَزنَین (غَزنی)، پایتخت او در شرق افغانستان کنونی] بِبَرند؛ پس انتقال و حرکت آن به جهت سنگینی که داشت عملی نشد پس اراده نمودند که قطعهای از آن را بشکنند. ابزارهای [مخصوص شکستن] را در جهت [خُرد نمودن] آن سنگ با تلاش فراوان به کار میبردند و هر نوع «مَته» و «قطع کننده» (وسیلهای به نام «گاز» یا به عبارتی، ابزار فلزی مخصوصِ خُرد کردن فلزات در قدیم شبیه به قیچی ولی فلز بُر) را استفاده میکردند به سرعت [در اثر سختی و سِفتی آن] میشکست ولی آخر سر، [موفق شدند] قطعهای از آن را جدا کنند و به نزد [سلطان محمود غَزنَوی] ببرند و او قصد داشت که از آن شمشیری بسازد و این امر [به جهت سختی آن سنگ] میسر نشد.
و حکی أن جمله ذلک الجوهر کان ملتئماً من أجزاء جاورسیّه صغار مستدیره، التصق بعضها ببعض. و هذا الفقیه أبو عبید عبد الواحد بن محمد الجوزجانی، صاحبی، شاهد هذا کله.
و گفته شد که کلیت آن ماده از قطعات [شبیه به تخم و دانه های ریز گیاهِ] «گاوَرسِ» کوچک و گِرد تشکیل شده است که به یکدیگر چسبیدهاند و فقیه، «ابوعُبَید عبدالوحید بن محمد جوزْجانی»، دوست من، [که اتفاقاً اهل منطقۀ جوزجان بوده و در واقع از شاگردان و همراهان مخصوص ابو علی سینا و مُتوفایِ احتمالاً سال ۴۳۸ قمری بوده است] شاهد همۀ اینها بود.
و حدّثت أن کثیراً من السیوف الیمانیه الجمیله، انما تتخذ من مثل هذا الحدید. و شعراء العرب قد وصفوا ذلک فی شعرهم. فهذا جنس من تکون الحجاره.
و به من گفته شد که بسیاری از شمشیرهای زیبای یَمَنی (یمن، سرزمینی در جنوب شبه جزیرۀ عربستان) منحصراً از این [نوع] «آهن» [یعنی همین سنگ های آسمانی فلزی] بوده است و شاعران عرب، ویژگی آن را در اشعارشان سرودهاند که این [شمشیرهای خاص و زیبا] از جنس همان سنگِ [آسمانیِ آهنیِ یمنی] است.
و حدثنی ثقه من مشایخ دوله أصفهان، و هو أبو منصور هرمزدیاد بن مشکوار، قریب الأمیر أبی جعفر محمد بن دستهرار أنه وقع فی جبال طبرستان من الهواء ما صفه وقعه صفه وقع هذا الحدید، إلا أنه کان حجاره کبیره. فهذا جمله القول فی تکون الحجر. » [۲]
و شیخ مورد اعتمادی از حکومت «اصفهان»، به نامِ «ابومنصور هُرمَزدیاد بن مُشکوار» که از نزدیکان امیر «ابوجعفر محمد بن دَستهرار» بود برای من نقل کرد که در کوه هایِ [منطقۀ ] «طَبَرِستان» (مازندران قدیم) از هوا (آسمان) آنچه که فرو افتاد ویژگی آن، همچون ویژگی همین [شیء از جنس] آهن بود [که در زمان سلطان محمود غَزنَوی از آسمان در منطقۀ جوزجان فرو افتاد و یک یا دوبار بر زمین خورد و آخر در زمین گرفتار شد] جز آن که [این نمونه که در کوه های طبرستان از آسمان فرو افتاد از جنس آهن و فلزی نبود بلکه از جنسِ] سنگی بزرگ بود. پس این [نکاتی که گفته آمد] بیانی کلی در [بحث] به وجود آمدن سنگ [در طبیعت از آتش] است.
همچنین، نمونه دوم از گزارش ابوعلی سینا در صفحات بعدی کتاب شِفاء و در بخش «معادن و آثار» ثبت و ضبط شده است که آنجا، به شیئی دیگر اشاره کرده که از آسمان فرو افتاده است؛
«و قد حدّثت أن ببلاد الجبل قطعه برده وقعت من السماء فنقلت إلی بدر بن حسنویه تزن کذا مناً» [۳]
و به من گفته شد که در شهرهای «جَبَل» (شهرهای منطقۀ کوهستان یا «عراق عجم» که پیشتر حدود آن را گفتیم) یک قطعه «یخ» از آسمان سقوط کرد؛ پس آن را به نزد «بَدر بن حَسَنویَه» (از حاکمان کُرد و مُتوفای ۳۶۹ق. با مرکزیت حکومت در بیستون کرمانشاه) انتقال دادند که وزن آن چندین مَن بود.
نکات موجود در گزارشهای ابوعلی سینا:
الف) از این گزارهها و این مبحثِ گشوده شده در کتاب شِفاء ابوعلی سینا استفاده میشود که این دانشمند معتقد بوده که «سنگ» از «آتش» خلق شده است و این باور، بر اساس آن عقیدۀ کهنی میباشد که اصل و جوهر عالَم را از چهار عنصر «آب»، «باد»، «خاک» و «آتش» (چهار چیز متضادِ یکدیگر در طبیعت) میدانستند.
ب) در مورد شهاب سنگ مناطق «جوزجان» و «طَبَرستان»، نکتۀ مشترکی در گزارش ابوعلی سینا وجود دارد و این است که مردم منطقه، شاهد سقوط هر دو شهاب سنگ، از فاصلۀ نزدیک بودهاند و در این باره نیز اظهار نظر کرده و گفتهاند که یک یا دو بار این سنگها در اثر شدت ضربه از زمین برخاسته است. چنین رؤیتهایی از نزدیک، اتفاقهای بسیار نادری محسوب میشود. البته این یک بار یا دوبار به زمین خورد نیز از حیث علم فیزیک و قوانین حرکت مشخص است و بیانگر این واقعیت است که این رؤیت ها، در یک فاصلۀ اندک چند متری نبوده است بلکه ناظر یا ناظران، فرضاً بر فراز دشتی و محیطی باز بودهاند و شاید زمان این سقوط نیز در هنگام روز و در دید ناظران به خوبی قابل رؤیت بوده است. اگر چه اگر شب هم باشد به سبب آتش یا دنبالۀ آتشینی که ممکن است همراه داشته باشد این رؤیت و محل و ضربههای متعدد آن به وضوح امکانپذیر است. نکتۀ دیگری نیز میتوان استنباط کرد و این که فاصلۀ افتادنِ با شدتِ نخست با در نهایت در زمین فرو رفتن آن شهاب سنگ، تقریباً زیاد بوده که در گزارۀ مربوط به شهاب سنگ جوزجان، مردم، کنجکاوانه به دنبال آن شهاب سنگ گشتهاند و در پایان، آن را یافته اند.
ج) از این که شهاب سنگ یافت شده در تُرکستان قدیم و به احتمال قوی در منطقۀ «خوارزم» و محل آزمایش ابوعلی سینا، شبیه به سَرِ تیر و پیکان بوده و در اثر وارد کردن حرارت زیاد توسط این دانشمند به آن، دودهای رنگی و به ویژه، «دود سبز» از آن خارج شده و در نهایت تبدیل به چیزی مثل «خاکستر» شده است چه واقعیت علمی را میفهمیم؟ پاسخ آن، شاید در گزارههای آتی ما وجود داشته باشد.
د) این که ابوعلی سینا میگوید که شهاب سنگِ منطقۀ ترکستان را در بوته گذاشته تا در اثر حرارت زیاد، ذوب شود ولی آن ذوب نشده، بلکه دود از مادۀ اولیۀ آن خارج شده و آخر سر تبدیل به خاکستر شده است؛ بسا بتوان استنباط نمود که جنس آن شهاب سنگ، جنس تمام فلزی مثل «آهن»، «نیکل» و… نبوده است و الا قاعدتاً باید ذوب و مایع میشد. چون فلز، خاکستر نمیشود و بسته به میل طبیعت، چنان که قبلاً ذکر شد فلز در اثر حرارات زیاد در ابتدا مایع میشود.
ه) از این که برخی شهاب سنگ هایِ بلاد ترک، بنا بر قول ابوعلی سینا، شبیه به «سَرِ تیر» بوده است چه واقعیت علمی را میفهمیم؟ قطعاً همۀ شهاب سنگها این گونه نیستند؛ با این حساب از این که شهاب سنگهای این منطقه این گونه و به عبارتی یک دست بودهاند چه میفهمیم؟ شکل ظاهری شهاب سنگها به «جنس»، به «زاویه ورود» و «سرعت» آنها بستگی دارد و آیا آنچه به شکل سر تیر به طور کل در بلاد ترک فرود میآید؛ سخن درستی است یا نباید مطلق دید و مقصود اغلب آنها است؟ یا اصلاً اغلب هم در این جا سخن شگفت و عجیبی است؟
و) آیا واقعاً جنس همۀ شهاب سنگها یا به طور محدود، شهاب سنگهای منطقۀ ترکستان بنا به نظر ابوعلی سینا، (یکون جوهر جمیع ذلک جوهراً نحاسیاً یابساً)، از «نُحاس» یا همان «مِس» است؟ وی از روی چه معلوماتی چنین نظری داده است؟ قطعاً نظر او در این زمینه اگر عمومیت داشته باشد درست و دقیق نیست. شبها سنگهای گوناگون از عناصر مختلفی تشکیل شدهاند و منحصر در فلز مس نیستند. حتی اگر این نظر، محدود به بلاد ترک نیز شود نمیتواند سخن دقیق و صوابی باشد. چرا ابوعلی سینا، سنگهای فرو افتاده از صاعقه و برق را از سویی، در یک دسته بندی، به دو دستۀ آهنی و سنگی تقسیم میکند ولی در ادامه میگوید کل این سنگها از جنس نُحاس یا همان مس میباشد یا آن که ما اشتباه متوجه شدهایم و چنان که آوردیم فقط مقصودش جنس مس برای شهاب سنگهای ترکستان است؟ جالب است طبقهبندی شهاب سنگها به آهنی و سنگی از سوی او دقیقاً شبیه طبقهبندی امروزی است که عمدۀ این سنگهای آسمانی را یا از جنس فلزاتی همچون آهن و نیکل و… بر میشمرند یا سنگی. آیا ممکن است به علت حرارت زیادی که ابوعلی سینا به آن سنگ داده است و دود سبز از آن خارج شده است این رنگ را نشان عمل شیمیایی «اُکسیداسیونِ» فلز مس دانسته است و حکم به مس بودن جنس آن شهاب سنگ داده است؟ چنان که در طبیعت نیز کوهها و زمینهایی که در آنها مس وجود دارد حدوداً به رنگ «سبز» یا «فیروزه ای» رؤیت میشوند یا اشیای باستانی و غیر باستانی از جنس مس، در اثر واکنش با هوا، به رنگ سبز تبدیل و دیده میشود. رنگ شهابها در علم امروز این گونه وصف شده است؛ فرضاً شهابهای مسی، «آبی» یا «فیروزه ای» هستند یا آنهایی که عنصر «مَنیَزیُم» دارند به رنگ «سبز مایل به آبی» یا آهن دارها، «زرد رنگ» و آنهایی که «نیکل» دارند به رنگ «سبز» هویدا میشوند. اما اینها واکنشهایی در آسمان (شهاب) و پس از عبور از جو زمین است که با سرعت بسیار به وقوع پیوسته است؛ اما آنچه در آزمایشگاههای زمینی بر روی شهاب سنگها (باقی ماندۀ شهاب ها) انجام میشود؛ احتمالاً تا حدی تفاوت در رنگ و شدت و ضعف آن در آسمان داشته باشد.
ز) آیا واقعاً «شهاب سنگ منطقۀ جوزجان»، فلزی بوده است؟ یا این که به جهتِ اصطلاحاً «چکش خوار بودن» (مقاومت و تغییر شکل ندادن در اثر برخورد و اصابت چکش یا پُتک) و سفت بودنِ سنگِ آن، تصور ابوعلی سینا این گونه بوده که آن شیء حتماً فلز است؟ ابوعلی سینا فرق سنگ و فلز را به خوبی میدانسته و آن شیء آسمانی، قطعاً فلزی بوده است؟
ح) آزمایش قدیمی و شیمیایی ابوعلی سینا بر روی شهاب سنگ را میتوان در زُمرۀ یکی از قدیمیترین آزمایشها و کنجکاویهای بشر در این زمینه برشمرد. علاوه بر این زاویۀ دیگری از شخصیت این دانشمند بزرگ را نمودار میسازد زیرا عموم مردم این شخصیت علمی را تنها به طب و طبابت میشناسند.
ط) ساخت شمشیر یا شاید وسایل دیگر از شهاب سنگها قابل تأمل است. دور نیست برخی از وسایل باستانی که کشف میشود یا در گنجینههای عمومی و شخصی موجود است از جنس شهاب سنگ باشد.
ی) گزارش آزمایش ابوعلی سینا در کتاب خویش بر روی شهاب سنگ را به دلیل تشابهات موجود میتوان حدوداً با گزارش نخست از کتاب صُوَر الاقالیم تطبیق داد و بنابراین ابوعلی یاد شده در متن را ابوعلی مِسکَوَیه ندانست و آن را با ابوعلی سینا مطابقت داد ولی چرا در گزارش سوم تأکید نموده است که در عصر ابو علی سینا فلان سنگ از آسمان افتاد؟ مگر در گزارش نخست از او یاد نکرده بود؟ آیا ممکن است متن صُوَرالاقالیم به مرور زمان، دچار تغییر و جابجایی در الفاظ و واژگان شده باشد و الفاظی همچون: «نیز»، «همچنین» یا «ایضاً» و… در گزارش سوم حذف شده است. آیا ممکن است نویسندۀ صُوَرُالاقالیم، با توجه به مکان آزمایش ابوعلی سینا در منطقۀ خوارزم که جزء سرزمین گستردۀ ترکستان قدیم بوده، لفظ خوارزم را به خطا، شهر «خَطا» در ترکستان و ایالت سین کیانگ در چین امروزی ثبت کرده است؟ البته این فرضیه، قوی به نظر نمیرسد. در گزارش اولِ صُوَر الاقالیم آمده است که ابوعلی، آن سنگ را در بوته قرار داد و در اثر حرارت بخار شد و چیزی باقی نماند ولی در کتاب شفاء نوشته شده که از آن، خاکستری برجای ماند. آیا واقعاً دو گزارش یکسان است؟ آیا گزارش صُوَرالاقالیم گزارش دیگری است؟ آیا یکی از دو متن به ما رسیده، مغشوش است؟
ک) در گزارش سوم از کتاب صُوَرالاقالیم سنگ یا یکی از سنگهای فرو افتاده از آسمان در عصر ابوعلی سینا را سیصد مِن وصف کرده است در حالی که در کتاب شِفاء، از سنگ سیصد منی یادی نشده است. آیا صُوَرالاقالیم اشتباه نوشته است؟ آیا کتاب شفاء سقط و افتادگی در متن دارد؟ آیا در کتاب دیگری از ابوعلی سینا این مطلب تذکر داده شده است و اکنون آن کتاب در دسترس ما نیست؟
ل) از تشبیه ظاهر و ساختار شهاب سنگ به دانههای گاوَرس چه میفهمیم؟ آیا مقصود متخلخل بودن سنگ مذکور بوده است یا واقعیت امر، وجود «فُسیل» برخی جانوران ریز و ساختارهای میکروسکوپی در پیکرۀ آن بوده که ممکن است در شکل گیری شهاب سنگِ مورد نظر در مبدأ تولید آن نقش داشته است و بدین گونه شکل برخی از شهاب سنگها یا حداقل این نمونۀ یاد شده توسط ابوعلی سینا را همچون دانه و تخم گاوَرس ظهور و بروز داده است؟
م) اگر چه این نکته خارج از بحث است ولی ذکر آن خالی از لطف نیست که شهاب سنگ جوزجان بنا بر ادعای شاهدان عینی، یک یا دو بار بعد از سقوط، به دلیل شدت سقوط و سرعت، بر زمین خورده و از آن برخاسته و ابوعلی سینا آن را همچون توپی تشبیه کرده است که به دیوار میخورد و قاعدتاً آن توپ نیز یکی یا دو بار یا بیشتر، حرکت و برخاستن از زمین دارد. آیا از این تشبیه ابوعلی سینا، میتوان فهمید در زمان او یعنی قرنهای چهارم و پنجم هجری اختصاصاً یا حتی قبل از این دو قرن، وسیلهای «توپ» مانند همانند زمان ما وجود داشته است و متعاقب آن بازی یا بازیهای مخصوصی با توپ انجام میشده است؟ به راستی آن کدام بازیِ توپ محور در آن اعصار و ازمان بوده است که در آن توپ، به دیوار خانهها و منازل برخورد میکرده و برخاستهای متعدد داشته و چنان در آن زمان رایج و متداول و شناخته شده و ملموس بوده که جناب ابوعلی سینا، به جهت تقریب و نزدیک شدن ذهن مخاطب خود، سقوط و شدت ضربات و حرکت شهاب سنگ را بر اساس آن بیان نموده است؟
ن) ابوعلی سینا، در آخرین گزارش مرتبط با چیزهای فرو افتاده از آسمان، در قسمتی دیگر از «قطعه یخی بزرگ» یاد نموده که در بِلاد جَبَل از آسمان سقوط کرده است و بیشک آن را از شهاب سنگها مجزا دانسته و فی الواقع نیز مجزا است به دلیل این که آن را ضمن توضیحات آنها در صفحات قبل نیاورده است. قطعه یخی که در زمان حکومت «بَدر بن حَسَنویَه» از آسمان در «بِلاد جَبَل» سقوط کرد و به نزد او بردند با توجه به گستردگی منطقۀ جبل و این که یخ زود آب میشود به احتمال قوی در همان محدودۀ یا داخل در موضع «بیستون کرمانشاه» بوده که مرکز حکومت بدر بن حَسَنویَه در آن زمان بوده است. غربیها نیز به گزارشهای مختلف سقوط این «یخهای آسمانی» به خوبی پرداختهاند و آن در واقع، تگرگهای خیلی بزرگ یا یخهای خیلی بزرگ یا نسبتاً بزرگ و غیر معمول در ابرها است که هر از چند گاهی، گزارشهایی از آنها در زمان ما، از سقوطشان بر روی زمین، ماشین یا خانهها به گوش میرسد و در برخی موارد باعث خسارت به انسان میشود حتی ارتباط سقوط آن از آسمان را با احتمال سقوط از هواپیماها نفی نموده اند[۴]
جالب آن که پژوهشگران باستانی تأکید کردهاند در برخی از این تگرگهای بزرگ سقوط کرده از آسمان، «ریزۀ کاه» یا «پَر کاه» ملاحظه شده است که بسیار چیز کوچک و سبکی میباشد. احتمالاً وجود این کاههای ریز در جسم یخهای عظیم آسمانی را این گونه تببین نمود که پس از راه یافتن آنها در آبهای سطحی و سپس تبخیر آب از زمین و سپس بالا رفتن به صورت بخار و تبدیل شدن بخار به ابر و آنگاه سرما و برودت شدید در ابرها، تولید یخ و تگرگِ بزرگِ غیر متعارف به همراه ریزههای کاه و علف در آسمان و در نهایت سقوط در اثر سنگینی بر زمین است.
۱۱-در گزارش چهارم نیز نویسندۀ ناشناختۀ کتابِ «صُوَر الاَقالیم»، بر اساس کتاب و دست نوشتۀ کهن و تاریخی که نام و نویسندۀ آن را در کتاب خویش ذکر نکرده یا از آن اطلاع نداشته، ملاکِ زمانِ سقوط شهاب سنگ دیگری را چند سال بعد از وفات ابوعلی سینا و با محوریت زمان وی در نظر گرفته و در اینجا نیز، روز، ماه و سال دقیق برای ما نامعلوم است. در گزارش یاد شده، این سنگ آسمانی، از نظر سنگینی، پنجاه مَنْ جِرم داشته، یعنی احتمالاً معادل ۱۵۰ کیلوگرم بوده است.
۱۲-در گزارش پنجم نیز نکات مهم و سزاوار اندیشیدن نهفته است. نویسنده بر طبق گفتارِ شخصی روستایی، شهاب سنگِ فروافتاده از آسمان بر روی زمین و جلوی آن فرد را «گِرد» وصف کرده است. این نیز نکتۀ قابل تأملی است. آیا واقعاً آنچه بر روی زمین بوده، و گرد وصف شده، به احتمال قوی، توپی و کروی بوده است یا برش و قِطاعی از کُره و توپ، یعنی دایرهای شکل و نازک (در همان حالت سه بُعدی) بوده بر اساس معنا و مفهومی که در ادبیات فارسی دارد زیرا در زبان فارسی لفظ گِرد، الزاماً توپی نیست و دایرهای نیز معنا میدهد. آیا شهاب سنگِ گرد، اعم از دایرهای نازک یا به احتمال قوی توپی و کروی در زمان ما نیز رؤیت شده است؟ آیا عملاً بعد از برخورد اَجرام آسمانی با جَوّ زمین، حالت هندسیِ گِرد یا کُرَوی برای شهاب سنگها تشکیل میشود یا گزارش شده است؟ صاحب کتاب، جِرم آن را نیز «سی مَن» گفته است که با مَنِ سه کیلویی، برابر با ۹۰ کیلوگرم یا حدوداً شیئی ۱۰۰ کیلویی بوده است. در این گزارش آمده است که اجزاء و قسمتهای این سنگ آسمانی، خُرد (قطعه قطعه) بوده چون به زعم آنان، منشأ آن سنگ، زمینی بوده است. باید در این زمینه گفت: سطح فکر مردم قدیم یا حداقل نویسندۀ این اثر یا مردمانی که آن شهاب سنگ را از نزدیک، دیده و گزارش کرده بودند در این حد بوده است و آنان با معلوماتی که در عصر خود داشتند هیچگاه فکر نمیکردند که این سنگ ها، از خارج زمین آمده و متعلق به اَجرام سَماوی بوده و بعد از برخورد با جَوّ زمین به طرف منطقۀ آنها هدایت شده و به تعبیری، سرزمینشان را مورد اصابت و برخورد قرار داده است. بنابراین، برای توجیه آن دنبال دلیل زمینی، سطحی و دَم دستی میگشتند.
برآیند:
کتاب پُر ارج صُوَر الاقالیم از نویسندهای ناشناخته در قرن هشتم هجری، پنج گزارش سقوط شهاب سنگ و سنگ آسمانی را به زبان فارسی ثبت کرده است. یک یا دو گزارش آن در ظاهر، مربوط به ابوعلی سینا، دانشمند و طبیب مشهور ایرانی است که نشانی از آن را نه به طور کاملاً شبیه و مطابق، بلکه به شکل حدودی در کتاب «شِفاء» ایشان به دست آوردیم. واقعیت حتمی و علمی روز، این نکته میباشد که شهاب سنگ یا سنگ آسمانی، برخلاف نظر ابوعلی سینا و دیگر قدما، منشأ آن از آتش یا برق و صاعقه نیست و از آن تکون و هستی نیافته است و چنان که پیشتر و در ابتدای بحث گفتیم باقی ماندهای از شهابواره ها، سیارکها یا دنباله دارهایی میباشد که بعد از برخورد اصطکاکآمیز با جو زمین به سمت پایین سقوط میکنند. از سویی دانشمندان مسلمان در ثبت و آزمایش آنها و کشف علت وجودی این سنگها، همچون ابوعلی سینا، تلاشهای علمی ارزنده و ارزشمندی انجام داده بودند و همچنین در موارد خاصی باید گفت که سقوط «یخهای بزرگ از ابرها» و به تعبیر ما «یخهای آسمانی»، به عنوان برخی اجرام سقوط کننده از آسمان نیز امکانپذیر میباشد که این نمونۀ متفاوت، برخلاف شهاب سنگ ها، منشأ زمینی دارد.
پی نوشت:
[۱]صور الاقالیم، ص۸۰. (بنیاد فرهنگ ایرانی). [۲] الشفاء، الطبیعیات، ج۲، المعادنوالآثار، ص۵. [۳]همان، ج۲، ص۳۸. [۴]عجیبتر از علم، فرانک ادواز، تر: سیروس گنجوی، پیک فرهنگ، ص۹۷.