یادداشتی از علی بیگدلی؛
کارشناس مسائل بینالملل
واقعیت این است که دستگیری و آزادی جولیان آسانژ به عنوان بنیانگذار سایت افشاگری ویکی لیکس، یک پرونده چند ضلعی به حساب میآید و میتوان گفت که از این نوع حوادث برای اولین بار در تاریخ اتفاق نمیافتد، بلکه از میانه قرن ۱۹ و به خصوص پس از جنگ جهانی اول به بعد، مسأله جاسوسی و افشاگری قوت گرفت. بر همین اساس نمیتوان گفت که موسس ویکی لیکس، برای اولینبار دست به افشای اسناد طبقهبندی شده زده است.
در سال ۲۰۱۰ بارها شاهد بودیم که ویکی لیکس سنادی را از کشورهایی مانند آمریکا و عربستان و همچنین دولتهای اروپایی و حتی شرقی منتشر کرد و ضربات زیادی را به حیثیت دولتها وارد کرد اما معتقدم که دنیا از آسانژ خسته شده بود. او این روند را تا حدی پیش برد که فشارهای زیادی بر دولتها از بابت افشاگریهای وی به وجود آمد و این موضوع باعث شد تا دولتها علیه وی دست به کار شوند که انگلیس و آمریکا در نوک هرم این روند قرار داشتند.
توجه داشته باشید که انگلیسیها نگذاشتند آسانژ به آمریکا مسترد شود و او را در لندن زندانی کردند. این در حالیست که چندین نماینده کنگره آمریکا اعلام کرده بودند که او را باید به واشنگتن تحویل دهند تا در نهایت در خاک ایالات متحده اعدام شود. اینکه او چگونه به محرمانهترین اسناد دست پیدا کرده یک سوال بسیار بزرگ است ولی آنچه به عنوان یک نکته باید مدنظر قرار بگیرد این است که غرب اعم از انگلیس و آمریکا و حتی برخی از کشورهای اروپایی خواهان آن نبودند که آسانژ به سمت روسیه متمایل شود و دوباره شاهد تکرار ماجرای ادوارد اسنودن با محوریت مسکو باشند.
آنها به خوبی میدانند که آسانژ یک پتانسیل مخرب علیه غرب دارد و این موضوع باید کنترل شود؛ چراکه ادامه این موضوع میتواند به هر ترتیب اوضاع را به هم بریزد و به همین دلیل است که میبینیم او را در شرایطی آزاد میکنند که مقامات ایالات متحده یک نوع تصمیم بعد از برگزاری دادگاه او به وی و دولت استرالیا ارائه میکنند. به هر ترتیب ممکن است که حتی انگلیس اسنادی که در اختیار آسانژ بوده را در مدت سپری کردن دوران حبس خود در لندن را از وی گرفته باشد و حتی احتمال دارد در پشت پرده با او به توافقهایی رسیده باشند و حالا اقدام به آزادی او کردهاند.