قصهگویی؛ این هنر روایتگری دیرینه مدتهاست که دیگر در گوشهای نسل جدید تکرار نمیشود. در ۵۰ سال گذشته چهکسی ملکمحمد و امیرارسلان و سمکعیار را نمیشناخت اما حالا چه؟ کودکانی امروزی آیا قصههای عامیانه و افسانههای کهن ایرانی را شنیدهاند آیا جز شخصیتهای داستانی دیزنیلند و کارتونهای غربی با شخصیتهای قصههای ایرانی آشنا هستند؟ پژوهشگرانی که در زمینه قصهگویی سالها کار کردهاند و افسانههای ایرانی را با زبانها و لهجههای بومی جمعآوری کردهاند، معتقدند با اینکه قصهگویی به عنوان یکی از هنر روایتگری ایران به ثبت جهانی رسیده است اما در زمینه ترویج آن کوچکترین کاری در سطح ملی انجام نشده است.
به گزارش جارچی اخبار به نقل از ایلنا، قصههای قدیمی یک جایی در گذشته جا ماندهاند، متوقف شدهاند بیآنکه شنیده شوند و مخاطب خود را داشته باشند. «ملکمحمد» افسانهای است که به افسانهها پیوسته و دیگر گوشی برای شنیدن ندارد. افسانههای ایرانی نهتنها به گوش کودک نسل جدید نخورده که حافظه مادران امروزی هم از قصهها و افسانههای کهن خالی شده! اما تا دلتان بخواهد ورد زبان کودکان را داستانها و شخصیتهای کارتونهای غربی که هیچ نشانهای از فرهنگ و پیشینه غنی ایرانی ندارد!
«لیلا کفاش زاده» نویسنده و داستاننویس کتابهای کودک و نوجوان و پژوهشگر در حوزه قصهگویی است. او که بهتازگی از پژوهشگاه میراثفرهنگی کشور بازنشسته شده و هماکنون بهعنوان قصه گو در یک مدرسه برای بچهها قصه میخواند، میگوید: قصهگویی مدتهاست که مردم از آن بهعنوان مصرفکننده و یک مخاطب عام استفاده نمیکنند هر چند که قصهگویی از نگاه مخاطب خاص همچنان مطرح است اما اینکه مردم بهعنوان مخاطب عام بتوانند از رسانه ملی و نهادهای عمومی کشور مثل وزارت ارشاد، شهرداری و نهادهای بزرگ از آن استفاده کنند متاسفانه چنین چیزی دیده نمیشود.
این پژوهشگر قصهگویی به فعالیتهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشاره میکند و میگوید: تنها نهاد دولتی و عمومی که روی قصهگویی کار میکند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است و چند سالی است که این نهاد، جشنواره قصهگویی در تهران و دیگر استانها برگزار میکند و من بهعنوان یک قصهگو در این برنامه شرکت میکنم. اما این فعالیتها هم هنوز فراگیر نشده و زمانیکه جشنواره برگزار میشود اعضای کانون متوجه این رویداد میشوند و اغلب مردم از آن بیخبرند.
کفاشزاده با اشاره به فعالیتهای شورای کتاب کودک، موسسه کودکان دنیا، موسسه مادران و موسسات خصوصی و مردمنهاد در زمینه قصهگویی ادامه میدهد: در سالهای اخیر فعالیتهای بسیاری خوبی از سوی انجمنهای مردمنهاد و بخش خصوصی در زمینه قصهگویی صورت گرفته به عنوان مثال، شورای کتاب کودک، موسسه کودکان دنیا، موسسه مادران، موسسه تاریخ و ادبیات، فعالیتهای خوبی در زمینه ترویج قصهگویی انجام دادهاند و حتی پیشینه خوبی در زمینه پرورش مربی و قصهگو هم دارند اما تعداد این موسسات در سطح کشور به قدری اندک است که صرفا تنها ردی از آنها در تهران و شهرهای بزرگ مشاهده میشود و شهرهای کوچکتر و دورافتادهتر از دسترسی به این موسسات بیبهرهاند.
آنطور که این پژوهشگر قصهگو میگوید: مردم اگر پل ارتباطی نداشته باشند راههای دسترسی به این موضوعات خیلی سخت میشود و نمیتوانند بهراحتی با این نهادها و موسسات فرهنگی آشنایی پیدا کنند متاسفانه درحال حاضر شورای کتاب یک نهاد ۶۵ساله با کلی فعالیتهای مختلف فرهنگی است که بسیاری از مردم آن را نمیشناسند.
کفاشزاده همچنین در پاسخ به این سوال که آیا ثبت جهانی قصه گویی میتواند این هنر روایتگری کهن را از فراموشی نجات بدهد، اینطور میگوید: ما سالها قبل پروندهای را با عنوان هنر روایتگری که شامل قصهگویی، پردهخوانی، نقالی و تغزیه بود در یونسکو به ثبت جهانی رساندیم. حتی سال گذشته نیز به همت کانون پرورش فکری «قصهگویی کانون پرورش فکری» ثبت ملی شد چراکه کانون یک نهاد تقریبا ۶۰ساله است ولی این ثبت ملی و جهانی سبب ترویج فرهنگ قصهگویی نمیشود.
به گفته این نویسنده کودک و نوجوان، با اینکه افراد بزرگی چون آقای امجدی سیرجانی، احمد وکیلیان و آقای میرشکرایی قصهها و افسانههای کهن ایرانی را جمعآوری و بهخوبی ثبت و ضبط کردهاند و در حوزه مستندگاری قصهگویی خیلی عالی عمل کردهایم اما در زمینه معرفی و ترویج هیچ اقدام درخوری صورت نگرفته است.
او میگوید: شما نگاه کنید آقای غلامدوست افسانههای گیلان را جمعآوری کرده، آقای خزائی قصههای خراسان را و قصههای کردی توسط آقای کریم کشاورز ترجمه شده و افسانههای مردم ایران توسط آقای افشار دوست منتشر شده است انتشارات امیرکبیر در ۵ جلد کتاب آقای امجدی را به همت آقای وکیلیان را منتشر کرده است و پژوهشگاه میراثفرهنگی نیز کلی کتاب در این زمینه منتشر کرده که بهدلیل فروش نرفتن و نداشتن مخاطب تجدید چاپ نشده است بنابراین در این زمینه جمعآوری و مستندنگاری خیلی خوب بوده اما بهدلیلعدم معرفی و فرهنگسازی دیگر این کتابها مخاطب بالا ندارد.
با اینکه قصههای ایرانی با گذر از هزار توی تاریخ خود را به عصر مدرنیته رساندهاند اما بهنظر میرسد این قصهها دیگر تکرار نمیشود. فعالیتهای علاقمندان به این حوزه نیز فراگیر نیست.
لیلا کفاش زاده میگوید: ده سال پیش یک مدرسه شروع به گذاشتن ساعت قصهگویی در کنار دروس دیگر کرد درحالحاضر من نیز به عنوان قصهگو در این مدرسه فعالیت میکنم. در ساعت قصهگویی هیچ آموزشی داده نمیشود و فقط قصهها و افسانههای کهن خوانده میشود و جالب است که دانشآموزان بهشدت استقبال کردهاند. بهتازگی یک مدرسه دیگر نیز اقدام به ترویج قصهگویی کرده است. این اتفاقات، بارقههای امید است و مطمئن میشویم که قصهگویی کاملا فراموش نشده است.
این پژوهشگر قصهگویی، نقش رسانهها و فعالیتهای مردمی را درزمینه ترویج قصهگویی بسیار مهم میداند. به گفته او، اگر دولت در این زمینه اقدام جدی نمیکند مردم میتوانند بهصورت خودجوش به ترویج افسانههای کهن بپردازند رسانهها هم در این زمینه با تهیه پادکستهای قصهگویی نقش بسیار پررنگی میتوانند ایفا کنند. اگر ما قصهگویی را ترویج کنیم و شخصیتهای افسانهها را تبدیل به نماد کنیم و حتی در جشن تولد کودکان از این نمادها بهرهببریم دیگر حتی به نهادهای دولتی برای زندهنگهداشتن این بخش از فرهنگ غنی ایرانی احتیاجی نداریم.