اسماعیل قربانی مدیر مخابرات منطقه اصفهان به همراه فرمانده و شورای پایگاه مقاومت بسیج این مجموعه با حضور در مراسم بزرگداشت سالروز شهادت شهید بهشتی و شهدای هفتم تیر در گلستان شهدای اصفهان؛ با آرمان های این شهدای عزیز تجدید بیعت کردند.
به گزارش جارچی اخبار و به نقل از روابط عمومی مخابرات منطقه اصفهان، در این مراسم که صبح امروز دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰ با حضور مردم و مسئولین استانی برگزار شد؛ سید مسعود خاتمی رئیس مجمع نمایندگان استان اصفهان به ایراد سخنانی در زمینه شهدای هفتم تیر و ابعاد شخصیتی شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی برای حضار پرداخت.
هفتم تیر یادآور حادثه تلخ بمب گذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران است که در ۷ تیر ۱۳۶۰ منجر به شهادت حدود هفتاد و پنج نفر از اعضای این حزب شد.
این انفجار در ساعت ۲۰:۳۰ در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران در سالن اجتماعات حزب واقع در سرچشمه تهران در جلسه ای که برای بررسی انتخابات ریاست جمهوری آینده برگزار می شد، رخ داده و منجر به شهادت اعضای حزب جمهوری اسلامی که در مجلس شورای اسلامی و هیئت دولت عضویت داشتند، شد.
در این حادثه آیت الله سید محمد حسینی بهشتی رئیس دیوان عالی کشور و دبیر کل حزب از جمله مهم ترین شهدا بود.
در ساعت ۲۰:۳۰ هفتم تیر ۱۳۶۰ جلسه ای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. موضوع جلسه تورم و انتخابات ریاست جمهوری آینده بود. پس از تلاوت قرآن و اعلام برنامه،آیت الله سید محمد حسینی بهشتی سخنانش را به این شکل آغاز کرد:
ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند انتخاب شوند…
که در این لحظه انفجاری سالن اجتماعات را ویران کرد.
مرتضی محمدخان که از این انفجار جان به در برده است این واقعه را چنین شرح میدهد:
بهشتی هم پشت همین میز نشسته بودند و مدت کوتاهی از شروع جلسه نگذشته بود که بمب عمل کرد و دفتر حزب منفجر شد، در ردیف جلوی من محمد منتظری نشسته بود، باغانی و قندی هم در اطراف من بودند. جواد سرافراز، در ردیف پشت من بود… وقتی بمب منفجر شد ما یک زردی ای دیدیم و دیوار را من دیدم که زرد شد و انفجار… در آن شرایط همه قرآن می خواندند و ناله هم شنیده میشد ولی بیشتر همه قرآن میخواندند و شهادتین میگفتند، صداها به تدریج کمتر میشد، و بعد هم از بالا مثل اینکه یک جرثقیل آوردند که این طاق یکتکه را بردارند. جرثقیل نتوانست سقف را بلند کند و زنجیرش پاره شد و دوباره این طاق افتاد روی آوار، البته در این شرایط افراد در لابهلای صندلیها قرار گرفته بودند. عبدالکریمی نماینده لنگرود، که در حال قرائت قرآن بود، در همین شرایط شاید با افتادن مجدد طاق، شهید شد. از بعضی دوستان دیگر هم صداهایی میآمد، بعداً متوجه شدم که تقریباً سرم روی سینه آقای باغانی بود و این بنده خدا داشت به لقاءالله میرفت. صداها، از هزاران نفری که روی پشتبام ایستاده بودند شنیده میشد، که هیچ کاری هم از دستشان برنمیآمد. گویا در فضای روی طاق گرد و خاک بوده، اینها با پاشیدن آب، قصد رفع کردن گرد و خاک را داشتند، غافل از اینکه این کار تمام منافذی که برای تنفس ما وجود داشت مسدود میکرد. با حدود ۴ ساعت، احساس کردم که مقداری راه تنفس ایجاد شد و دست چپم را از زیر خاک بردم بالا و دست مرا پیدا کردند.