امید نایینی
اقلیت بودن به چه معناست؟در جهان امروز شاید مسئله حقوق و جایگاه اقلیتها در سیاستِ جهانی یکی از مهمترین مسائل باشد. در دوران گذشته، اقلیتها بهراحتی توسط حکومتهای مرکزی سرکوب شده و گاه بدون اینکه بتوانند مقاومت چندانی نشان بدهند، قتلعام میشدند. امروز پرسش ما این است: در جهان امروز که حقوق بشر و حکومتهای دموکراسی گسترش بسیار پیدا کردهاند، این شرایط چگونه تغییر کرده است؟
این پرسش را در دو سطح میتوان بررسی کرد. جایگاه اقلیتها در سیاستهای داخلی کشور و جایگاه آنها در سیاست جهانی. در سیاستهای داخلی کشور، اقلیت مفهومی بسیار تناقضآمیز است و شاید بتوان برای توصیف وضعیت آنها از اصطلاح مطرح شده توسط جورجو آگامبن، یعنی اصطلاح inclusion through exclusion استفاده کرد. در حالی که اقلیتها در داخل مرزهای یک کشور بهعنوان گروهی از مردمِ آنجا به رسمیت شناخته میشوند، این رسمیت همراه با سرکوب و فشار دائمی وجود دارد. در واقع، اقلیتها در داخل ساختار سیاسی یک کشور تا زمانی به رسمیت شناخته میشوند که اقلیت بمانند و نتوانند هیچ کار مهمی انجام بدهند.
این سرکوب شکلهایی مختلف میتواند به خود بگیرد که به ساختار و شرایط حکومت مرکزی وابسته است. در حکومتهای توتالیتر که تأکید بر وحدت هویتی مردم وجود دارد، سرکوب مستقیمتر و خشنتر بوده و جنبه نظامی پیدا میکند. در حالی که در کشورهای دموکراتیک با وجود حقوق اجتماعی برابر و احترامشان به تفاوتهای هویتی، سرکوب از بین نرفته، بلکه به شکل یک فعالیت پلیسی مطرح میشود و اقلیتها بهعنوان یک گروه غیرقابل اعتماد و دارای پتانسیل رفتار تروریستی، دائماً تحت کنترل دقیق دولت هستند.
نکته جالب و تناقضآمیز این است که در هر دو شکل دولت، حتی در خشنترین برخوردها مثل هولوکاست و نسلکشی روهینگیا، هیچگاه تلاش برای حذف کامل اقلیتها نیست و همیشه مفهوم اقلیت در داخل مرزهای کشور باقی خواهد ماند. با حذف شدن یک گروه از اقلیتها، دولت، گروه یا ویژگی دیگری را جایگزین خواهد کرد. این موضوع پرسش مهمی در مورد کارکرد مفهوم اقلیت در سیاستهای داخلی کشور مطرح میکند. مگر دولتها وجود اقلیت را خطری برای یکپارچگی نمیدانند؟ پس چرا هرگز کشوری نمیبینیم که کاملاً از اقلیت پاک شده باشد؟ دلیل آن اهمیت اساسی عبارتی است که از آگامبن مطرح کردیم. جا دادن به اقلیتها و سرکوب همزمان آنها چیزی است که هویت مرکزی دولت و حق مالکیت آن به زمین را دائماً تأیید و تقویت میکند. در طول این شمول و اخراج مداوم و همزمان، دولت بهعنوان چیزی که هم حق زندگی به شهروندانش میدهد و هم حق کشتن افرادی را دارد که هویتش را تهدید میکنند، به نمایش درمیآید. علاوه بر این، وجود اقلیت و نگه داشتن آنها در یک سطح پایین کمک میکند که هویت و فرهنگ اکثریت از آنها متمایز شده و بهعنوان یک چیز بهتر و برتر شناخته شود.
اکنون پا را از داخل مرزها فراتر گذاشته و به سیاست جهانی نگاهی بیندازیم. انتظار اولیه ما این است که با وجود نهادهای قدرتمند و انساندوستانهای مثل سازمان ملل، اوضاع بهتری برای اقلیتها مشاهده کنیم، اما چیزی که میبینیم به طرز وحشتناکی برخلاف انتظار است. رفتار سازمان ملل بیشتر از اینکه چیزی مستقل از جهتگیریهای سیاسی و در راستای دفاع از حقوق اقلیتها و مظلومین باشد، گاهی بسیار جهتگیری شده و ناعادلانه به نظر میرسد. هدف من این نیست که مانند برخی از دوستان تندرو سازمان ملل را کلاً یک سازمان سیاسی و بازیچه دست آمریکا مطرح کنم، بلکه به باور من طبق چیزی که آنتونیو نگری و مایکل هارت در کتاب امپراتوری نشان میدهند، با ظهور سازمان ملل و بلوغ کاپیتالیسم جهانی، حاکمیت سیاسی دولت بر داخل مرزهایش بسیار کمرنگتر شده و یک امپراتوری جهانی به مرکزیت سازمان ملل، کمپانیهای ترانس ناسیونال و کشورهایی مثل آمریکا و اتحادیه اروپا تشکیل شده است.
این امپراتوری جهانی برخلاف تصور دوستان تندرو، برنامهریزی شده و به مرکزیت آمریکا نیست، بلکه تأثیر ناخودآگاه چندین قرن تسلط سیاسی و فکری اروپاست، و آمریکا فقط یکی از عوامل آن است. در این امپراتوری، اقلیتها دقیقاً جایگاهی مشابه چیزی که در مورد سیاست داخلی کشور مطرح کردیم، پیدا میکنند. یک تفاوت بسیار مهم وجود دارد: در حالی که در داخل مرزهای کشور اقلیت و اکثریت توسط تعداد تعیین میشد، در این امپراتوری جهانی اقلیت و اکثریت توسط نژاد و ملیت تعیین میشود. سفیدپوست و اروپایی در نظم جدید جهان اکثریت بوده و هر نژاد و فرهنگ دیگری اقلیت و دارای فرهنگ پستتر به حساب میآید. در این نظم جدید، سخن جورجو آگامبن همچنان مطرح است و میبینیم که سازمان ملل با به رسمیت شناختن کشورهای دیگر و سرکوب آنها، مرکزیت و برتری خود را حفظ میکند.
این به رسمیت شناختن و سرکوب در جهان امروز شکلی کاملاً فرهنگی پیدا کرده است. در حالی که در داخل مرزهای کشور، پتانسیل سیاسیِ اقلیتها دغدغه اصلی دولت بود، در نظم جهان امروز فرهنگ اقلیت مورد حمله قرار گرفته است. سازمان ملل با مطرح کردن یک سری اصول اخلاقی کلی، هر فعالیت فرهنگی را که مخالف این اصول تشخیص بدهد، بهعنوان رفتار غیرانسانی و پست «اقلیتهایی بیفرهنگ» مطرح کرده و اجازه دخالت نظامی و سیاسی به خود داده و از این طریق، مرکزیت خود بر سیاستِ جهانی را تأکید و تقویت میکند. سرنوشت اقلیتهایی که زندگیشان در خطر بوده یا به دنبال استقلال هستند، چه خواهد بود؟ تا زمانی که خواستههای آنها به تقویت مرکز این امپراتوری منجر شود، این خواستهها به رسمیت شناخته شده و در غیر این صورت با سکوتی سرد مواجه میشوند تا بیآنکه کسی باخبر شود در گورستان تاریخ محو شوند.
- ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۳:۳۱
اقلیت بودن به چه معناست؟
![اقلیت بودن به چه معناست؟](https://jarchiakhbar.ir/wp-content/uploads/2019/09/1438-360x240.jpg)
در دوران گذشته، اقلیتها بهراحتی توسط حکومتهای مرکزی سرکوب شده و گاه بدون اینکه بتوانند مقاومت چندانی نشان بدهند، قتلعام میشدند. امروز پرسش ما این است: در جهان امروز که حقوق بشر و حکومتهای دموکراسی گسترش بسیار پیدا کردهاند، این شرایط چگونه تغییر کرده است؟