سید عمادالدین محمودی

اگر روزی بنا شود تحلیلی بر روند اتفاقات و تحولات جامعه سیاسی – اجتماعی که در آینده ایران رخ می‌دهد، نوشته شود، نقطه آغازش حوادث سال ۸۸ است؛ تحولاتی در چند لایه و چند جهت.

تغییر قواعد بازی

با عبور از دوگانه چپ سنتی – راست سنتی دهه شصت، جریان چپ و راست مدرن که بنا داشت زایشی از درون این دو جریان باشد، در پس کشاکش بعد از دوم خرداد، در نهایت نتیجه‌ای جز استحاله همان دوگانه در قالب اصلاح‌طلبی – اصول‌گرایی شکل نگرفت. با عبور از وقایع ۸۸ اما، زمین بازی تغییر کرد. این تغییر زمین در هر دو سوی ماجرا رخ نمایان می‌کرد و منحصر در یک طرف نزاع نبود. متناظر با اعتراضات، در داخل جریان رسمی کشور هم این شکاف شکل گرفته بود. شاید خانه‌نشینی رییس جمهور دولت دهم در پی اعتراض به حضور وزیر اطلاعات در این سمت را بتوان به‌عنوان نماد این شکاف در جریان اصولگرا دانست. از آن پس بود که محمود احمدی‌نژاد با طرح شعار و ایده‌های خود از صف اصولگرایانی که خودش آنها را در سال ۸۴ با پیروزی بر اکبر هاشمی رفسنجانی احیا کرده‌بود، خارج شد. احمدی‌نژاد اولین مدعی جریان سوم نبود، اما توانست در ساخت رسمی قدرت در جایی متفاوت از سایرین بنشیند؛ جایی نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی، رقیب سیاسی و گفتمانی همیشگی‌اش. با این تفاوت که نتوانست نقش هاشمی در دوران پسا۸۸ را ایفا کند و او هم  مانند اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، از میوه نزاع ۸۸ بهره‌ای نداشت.

با درگذشت آیت‌الله هاشمی، حذف نسبی محمود احمدی‌نژاد از ساخت رسمی سیاست ایران و خروج آمریکا از برجام، به همان اندازه که کارگزاران جریان سوم به حاشیه رفته‌اند، زمینه شکل‌گیری چنین جریانی افزایش یافته است. با حضور سید ابراهیم رییسی در سمت ریاست قوه قضائیه و برخی تحولات مدیریتی در دیگر نهادها، شاهد به جریان افتادن مجدد این ترم در فضای عمومی هستیم؛ از جمله جریانی که تحت عنوان عدالت‌خواهی در فضای سیاسی بروز یافته‌ است.

استراتژی‌ مدعیان جریان سوم
اما این جریان بر چه مؤلفه‌هایی استوار است:

۱- حذف جریان الیت و نخبه سیاسی: این جریان با تکیه بر شعار تغییر کارگزاران نظام، بخش عمده ناکارآمدی‌های فعلی اجرایی و حاکمیتی را ناشی از حضور «یک حلقه مدیریتی تنگ» می‌خواند که در چهل سال اخیر عمدتا بر ساخت مدیریتی کشور حاکم بوده‌ است. در واقع این جریان بدون در نظر داشتن ضعف‌های برنامه‎ها و خط مشی‌های عمومی و ضعف‌های ساختاری، با این رویکرد به فکر در اختیار گرفتن قدرت است. در کنار این موضوع و تمرکز تبلیغاتی بر آن، جریان رسانه‌ای اپوزیسیون هم با خط تبلیغاتی علیه سران نظام و مسوولان، همسو با این جریان بازی می‌کند تا این جریان بتواند توجیه بیشتری برای مشروعیت‌بخشی به برخی نهادها برای حذف نیروهای الیت داشته باشد و ریسک بازی را از طریق ابزارهای سیاسی به صفر برساند.

۲- رویکردهای پوپولیستی: این جریان با ایستادن بر سه شکاف اصلی سعی می‌کند تا پرچم مطالبات اجتماعی را در دست گیرد. شکاف اول، شکاف نسلی است. این جریان با شعار جوانگرایی و لزوم حضور جوانان در پست‌های کلیدی سعی دارد تا بخشی از برنامه ایجابی خود را در قالب این شعار پوشش دهد. شکاف دوم، شکاف فساد است. این جریان با شعار مبارزه با فساد و از طریق توجه به تحرک گسترده قوه قضائیه در ماه‌های اخیر، علم مبارزه علیه فساد را در دست گرفته است. راه حل این جریان اما، نه اصلاح ساختارهای مولد فساد، که برخورد پلیسی با آن و استفاده تبلیغاتی و روانی است. این امر اگرچه مثبت و در حدخود قابل تقدیر است، اما قطعا راه‌حل جامعی برای مبارزه با فساد نیست. از همین روست که این حرکت را نمی‌توان حرکتی اصیل دانست. شکاف سوم، شکاف ناکارآمدی است. این جریان با شعار حرکت جهادی سعی دارد تا بر توان حل این شکاف هم مانور دهد.

بنابراین، این جریان با این دو استراتژی خود را به‌عنوان آلترناتیوی معرفی می‌کند که قائل به چارچوب‌های سنتی سیاست ایران نیست. شاید نوع مختصات عملکرد و هویتی این جریان را بتوان با جوانان تسخیرکننده لانه جاسوسی آمریکا مشابهت داد. جوانان لانه هم سعی داشتند با عبور از جریانات سیاسی انقلابی آن دوره، مشروعیت خود را به‌طور مستقیم از امام بگیرند. این جریان با همین فرمول توانست در ساخت اجرایی و سیاسی کشور جای خود را باز کند.

پایگاه گفتمانی و اجتماعی؟
نکته بعدی درخصوص پایگاه اجتماعی و گفتمانی این جریان است. به‌طور کلی به‌نظر می‌رسد، پایگاه اجتماعی و گفتمانی این جریان، همان پایگاهی است که محمود احمدی‌نژاد می‌خواهد آن را نمایندگی کند. نکته حائز اهمیت درخصوص ادامه این بازی، نوع واکنش احمدی‌نژاد و بهاری‌ها در این خصوص است. در این شرایط هم سناریوی ائتلاف رییس جمهور سابق با این جریان وجود دارد و هم احتمال نزاع جدی آنها. در واقع هیچ‌یک از این دو سناریو پرونده‌اش در حال حاضر بسته نشده. خصوصا آن که بخشی از پایگاه دانشجویی این جریان (عدالتخواهان دانشجویی) بیشترین قرابت را به جریان احمدی‌نژاد در دانشگاه دارد. جالب آنکه جنبش عدالتخواه در سال‌های اخیر تلاش داشته با گروهای چپ در دانشگاه ائتلاف کند و از برخی نیروهای شاخص آنها در حوزه عمومی هم دفاع نماید. یکی از شاخص‌ترین نمودهای این اتفاق، تجمع اعضای جنبش عدالتخواه در مقابل منزل رضا شهابی، یکی از کنشگران مدنی چپ بود.

راه حل کدام است؟
با همه این توصیفات باید به این پرسش پاسخ داد که عدالت‌خواهی واقعی و مبارزه ریشه‌ای با فساد از چه معبری ممکن است؟ طبیعتا راه‌های برخورد با مفاسد ساختاری، الگوهایی است که در تمام دنیا نسخه شفاف و تقریبا مشابهی دارد. تمام کشورهایی که در سال‌های اخیر توانسته‌اند با معضل فساد برخورد مؤثر داشته باشند، از الگوهای مشخص و تقریبا مشابهی پیروی کرده‌اند که برخوردهای پلیسی به این شکل در میان آنها نبوده‌ است (یکی از نمونه‌های اخیر کشور گرجستان است).

به نظر می‌رسد راه‌حل اصلی مبارزه با فساد، بازگشت و اصلاح سیاست است. اتکا به توسعه سیاسی، اصلاح ساختاری قوه قضائیه، مطبوعات و رسانه‌های آزاد، پیروی از الگوی حکمرانی خوب با تأکید بر شفافیت و… راهکارهایی است که تمسک به آن اکسیر خروج از بحران موجود است؛ چراکه در غیر این صورت هیچ جریانی نمی‌تواند این ضمانت را به جامعه بدهد که در صورت حضور در عرصه قدرت و در اختیار گرفتن سکان اجرایی کشور، مشابه همان افرادی نشود که امروز منتقد آنهاست.