یادداشتی از صیدمیرزا بزرگ تبار
مکانیسم دفاعی و حمایتی که ناشی از هیجانات روحی آدمی است، باعث میشود ما بخشی ازمردم را بهدلیل ارتعاشات فکری نسبت به خود راضی نگه داریم یا از آنها حمایت همهجانبه بنمائیم و این رفتارها ممکن است بیشتراز روی تعصب، هواخواهی، منافع مادی، سیاسی وحزبی وغیره درجهت همسویی با دیگران شکل بگیرد (جدا ازمعایب ومحاسن این پدیدهها)؛ به عبارت دیگراین تعامل و جانبداری گاهی ممکن است جنبه عاطفی و ترحم ملاک عمل قرار بگیرد یا احساس قوی بودن، گذشت و مدارا، یا مصلحتاندیشی و مماشات که همه این پارامترها انعکاس رول پلی در بین طبقات اجتماعی ایجاد کرده و رابطه و عکسالعمل مناسب خود را در میان گروههای اجتماعی تسریع خواهد کرد.اگراین رویدادهای فعالساز بیرونی با یک فکر و باور درونی ترکیب نشود، نمیتواند منجر به خشم در بین طبقات اجتماعی گردد، بنابراین تنها افکار و باورهای ما هستند که درذهن ایجاد میشوند ومیتوانند به محرکها و رویدادهای بیرونی این قدرت را بدهند که ما راخشمگین کنند یا ریلکس بمانیم. افکار و باورها نقش محوری و هستهای درایجاد خشم وعصبانیت، کنترل یا خنثیسازی خشم را موجب میگردند. بنابراین دو گونه پدیده و رویداد اجتماعی دربین طبقات اجتماعی میتواند منجر به تعامل و همفکری با دیگران یا موجب انفکاک و خشمگین شدن گردد و اگر رفتارها در بین طبقات اجتماعی همراه با مشترکات و مشابهات فکری و فرهنگی باشد کمتر پدیده خشم و کدورت در بین طبقات اجتماعی چهره میشود و وقتی این پدیده مشترک و مشابه در رفتارها رخ نگردد، پرخاشگری کلامی و رفتاری کمتر در بین طبقات اجتماعی پدید خواهد آمد. به دلیل عدیل (برابروهمتا) نبودن فرهنگها در طبقات اجتماعی «با هر کس باید متناسب با فرهنگ خاص خودش رفتار و گفتگو کرد» تا آسیبهای اجتماعی تاول نزند و طبقات اجتماعی را باید متناسب با فرهنگ حاکم بر قوم خویش پذیرفت تا همگرایی و انسجام درمیان اینها تجلی پیدا کند.
کاش هیچ خط پایانی برای صداقت و مهربانی و دوستی در بین گروهها و طبقات اجتماعی حائل نمیشد و همواره سعی گردد درمسابقه بهترینها از هم پیشی بگیریم و وقتی دراین فراگرد همدیگر را مقلی (دشمن تصورکردن) خود ندانیم و با تسامح با یکدیگر با وجود تفاوت فرهنگها و اعتقادات، اعتماد همدیگر را جلب بنمائیم و در این بستر همبستگی فکری بهوجود بیاوریم تا در این فرایند از آسیبپذیری فرهنگها جلوگیری بهعمل آید تا هم عادت کردن به مسائل عرفی و هنجاری و اخلاقی در مسیر هنجارهای فرهنگی جامعه بهینه گردد وهم تناسب فکری برایند گردد تا همواره در ارتباطات اجتماعی این تکانه بهصورت جانگ( قطع نشدنی) با همنوعان انطباق گردد و باعث عدم رنجش دیگر طبقات از ما نگردد.در فرایند رابطهها، مدیریت و درک رابطهها و در اتمسفر قرار گرفتن شناخت راههای ارتباطی نقش حیاتی دارد و شاید مهمترین پدیده ارتباطی با دیگرطبقات اجتماعی همین مکانیسمهای قید شده باشد که تصویرش درذهنها میماند و این هنجارهای رفتاری و گفتاری از راه شناختی مُوجِد میگردد و جلوهای درخشان در بین طبقات اجتماعی پدید خواهد آورد و برایند آن درسبک زندگی طبقات اجتماعی تحول ایجاد خواهد کرد و ممکن است در جامعه بسته تحرک افقی و در جامعه باز، تحرک میان نسلی و تحرک اجتماعی و تحرک عمومی بهوجود آورد و در این تراکم وتمرکززدایی تسلسل نسلها حاصل گردد و طبقات اجتماعی بهتردرگلوی همدیگر پایین بروند و هنجارهای فرهنگی تناسب فکری در بین آنها ایجاد کند.آنچه ازنظر رپورتاژ در بحث گماینشافت مورد نقد و انتقاد است این است که “ماسواد رابطه نداریم” شاید دلیلش این باشد که “ما در یک جامعه سنتی و بسته زندگی میکنیم” و این جامعه شرایط و سنتهای خاص خودش را دارد، ما بلد نیستیم کنارهم باشیم، غرور خودمان را بسیاردوست داریم اما توقع داریم دیگران غرور و نیاز و کاریزما نداشته باشند، درصورتیکه دیگران هم مثل ما دنیایی دارند که خودشان ساختهاند و آن را صرفاً با ما به اشتراک گذاشتهاند نه اینکه بخواهند براساس خواسته ما دنیایی تازه بسازند که درک این موضوع همواره موجب سوء تفاهم وعدم تفاهم ما با دیگران میشود، پس راضی کردن دیگران محال است اما رنجاندنشان هم امر پسندیدهای نیست.