یادداشتی از سیدمرتضی میرسراجی؛

شهر «تویسرکان» در استان «همدان»، همنشین با کوهساران «الوند» است. نام شهرِ تویسرکان، برگرفته از نام دو شهر قدیمی و باستانیِ «توی» و «سِرکان» است که شهرِ «توی» اکنون داخل در بافتِ تویسرکان امروزی و شهر سِرکان با فاصلۀ بسیار کمی از آن و خارج از تویسرکان و با جمعیتی اندک، روزگار می‌گذراند.

«ناصرالدین شاه قاجار» (م. ۱۳۱۳ ق.)، در سفری که به جهت زیارت «عَتَبات عالیات» و مزارات امامان شیعه و دیگر قبور بزرگان، در سال ۱۲۸۷ قمری انجام داده، در مسیر برگشت به «تهران»، از طرف مسیر تویسرکان مراجعت داشته ولی داخل آن شهر نشده و از بیرون نظاره‌گر تویسرکان بوده است.

شاه قاجار، با اینکه وارد این شهر نمی‌شود ولی با سخن شگفت‌انگیزی از مردمان بومی آنجا، در خُصوصِ قسمتِ «توی» از شهر تویسرکان، روبرو می‌شود؛ با این توضیح که ساکنان آنجا، هر شب، شاهد روشناییِ مرموزی از کوهِ مقابل شهرشان هستند که برای همه مردم آنجا بسیار اعجاب‌آور است.

با این وصف، «سلطان صاحِبقِران» در سفرنامۀ خود، در این رابطه چنین نوشته است:

«دوربین سه‌پایۀ بزرگ آورده، دهات و شهر «توی» و [سِرکان‌] را تماشا کردم. بسیار میل داشتم بروم همه‌جا را بگردم؛ اما دور بود و [هوا] سرد. کالسکه هم نمی‌رفت‌…اول، [با دوربین] شهرِ «توی»، را ملاحظه کردم. در دامنۀ «کوه الوند» افتاده است. (قرار گرفته است)؛ طولِ (درازایِ) شهر بیشتر از عرض [آن‌] است. یعنی طولانی است. خانه‌های خوب داشت؛ بازار و کاروانسراهایِ معتبرِ خوب دارد…از [شهرِ] «توی» که [مسافر یا نگاه ناظر] می‌گذرد؛ قَریَۀ (روستایِ) «آرتیمان»، در بَغَلِۀ (کنار و نزدیکِ) کوه افتاده است. (قرار گرفته است) خانه‌های این قَریَه به طول (درازا) افتاده است…[مسافر یا نگاه ناظر] از آنجا می‌گذرد [و] به قریۀ «سِرکان»، می‌رود که در درّه [اى‌] از دره‌های الوند واقع است… درّه بسیار وسیع به نظر آمد. مَملُو از درخت و باغات و خانوار. [روستایِ] سرکان هم تویِ (داخلِ) دره را پُر کرده بود… «رودآور» در قدیمْ شهر بوده است که حال هم، آثار خرابه‌های او (آن) هست. تپه [اى باستانی از آن موضع‌] در صحرا پیدا بود…از اهالی و معتبرین (افراد قابل اعتمادِ) «توی [و] سِرکان» استماع (شنیده) شد که شب‌ها در دامنۀ کوهِ نزدیک شهرِ «توی»، روشنایی پیدا می‌شود که الی (تا) صبح به همان ترکیب (شکل)، بدون کم و زیاد برقرار است. [آن روشنایی] هر قدر دورتر بروند؛ روشن‌تر به نظر می‌آید؛ هرچه نزدیک‌تر بروند؛ مفقود و معدوم (ناپدید) می‌شود. خودِ شاهزاده «اِعتضاد السلطنه» (حاکم تویسرکان در آن زمان) هم عرض کرد: «در همین چند شب، خود [این مسأله را] تجربه کردم و دیدم»؛ اما می‌گفت باید [برای رؤیت آن] از شهر خارج شد و [آن را] دید؛ یعنی توی (داخلِ) شهر [این روشنایی] پیدا نیست. بعضی [از] مردم می‌گویند [منشأ آن] از چراغ‌های شهر است این شعله، اما شاهزاده [اعتضاد السلطنه] می‌گفت: من به دقت دیدم از [نور و روشناییِ] چراغ نیست. از «کوه» و «زمین» است؛ حتی می‌گفت با «دوربینِ دو چشم» دیدم؛ دود هم [از آن] در می‌آمد. » [۱]

بحث:

۱-سوال اصلی در این مجال این است که روشنایی و نور مرموزی که در عهد ناصری، خاستگاه آن کوهِ نزدیک به شهر قدیمی «توی» (تویسرکان) و بستر ظاهری آن زمین بوده، در حقیقت چه چیزی بوده است؟

۲-اینکه تصور کنیم آنجا، آتشفشانی «فعال» یا «نیمه فعال» بوده و این آتش و نور و دود به واسطۀ فعالیت‌ها و جنبش هایِ آن ایجاد می‌شده است؛ ظاهراً سخن شایسته و در خور صوابی نیست؛ زیرا کوهستان و قلۀ الوند، از نظر دانشمندانِ زمین شناس، جزء مناطق آتشفشانی ایران، چه فعال و چه نیمه فعال، رده‌بندی نشده است.

۳- آیا آن موضعِ بِخصوص و محل ظهور نور در کوه، ممکن است که یک «میدان نفتی و گازی» بوده است و مکان روشناییِ عجیب در دلِ کوهستان، در واقع، محل خروج «گاز» و ترکیب آن با «گوگرد» محیط بوده، مثل برخی نقاط استان «خوزستان» که پیوسته، آتش از میان کوه برمی‌خیزد؟

۳- اگر به فرض، میدان گازی بوده، چرا الان چنین خروج و نشت گاز و متعاقب آن، «آتش زایی» برای مردم این منطقه و شهر دیده نمی‌شود و از سویی، چنین میدانی در حوالی تویسرکان تا به امروز برای هیچ کس گزارش نشده است؟

۴- آیا اگر در جایی گاز به بیرون خروج کند؛ با فرض این که آن روشنایی، منشأ واقعاً گازی داشته، از نزدیک، شعله آتش و نور آن دیده نمی‌شود ولی از دور دیده می‌شود؟! چنان که در گزارش مردمیِ ثبت شدۀ توسط ناصرالدین شاه این چنین نوشته شده است: «[آن روشنایی] هر قدر دورتر بروند؛ روشن‌تر به نظر می‌آید؛ هرچه نزدیک‌تر بروند؛ مفقود و معدوم (ناپدید) می‌شود»، قطعاً این اگر همانند سوختن گازهای مُتصاعد شده و تبدیل به آتش شده از دل زمین خوزستان باشد؛ سخن، معقول و درستی نیست!

۵- در خصوص ویژگی عجیبِ آن روشنایی در بیان مردم تویسرکان ذکر شده: «[شب‌ها] الی (تا) صبح به همان ترکیب (شکل)، بدون کم و زیاد برقرار است»؛ با این بیان، با فرض وجود نشتِ گاز از زمین و ترکیب آن با گوگرد و نهایتاً سوختن و نور افشانی در اثر آن، آیا ظاهر و میزان نور در چنین مکان‌هایی همواره ثابت است؟

۶-قطعاً مردم قدیم، اهل رفت و آمد و چَرای دام در کوه و دامنه‌های آن بوده‌اند و از سویی در آن میان، افراد کنجکاوی نیز بوده‌اند؛ با این حساب، چرا کسی پیدا نشده است که به کوهستان برود و روشنایی مرموز آن کوه را از نزدیک ببیند و راز آن را برای همگان و برای همیشه برمَلا سازد؟ اما با عنایت به این گزاره که پیشتر در رابطه با بحث میدان گازی به آن اشاره نمودیم و در متن خبر در مورد آن روشنایی آمده بودکه: «هر قدر دورتر بروند؛ روشن‌تر به نظر می‌آید؛ هرچه نزدیک‌تر بروند؛ مفقود و معدوم (ناپدید) می‌شود»؛ آیا این فقره، گواهی بر این موضوع نیست که مردم شهر تلاش کرده‌اند و خود را به محل و منبع نور ایجاد شده، نزدیک یا به طور دقیق رسانده‌اند ولی چیزی ندیده اند؟ به راستی این مسأله بسیار عجیب است و سوال مهم این است که آن چه نور و روشنایی بوده است که از نزدیک خودش و منبع آن دیده نمی‌شده ولی از دور دست‌ها، نور آن در کوه مقابل شهر دیده می‌شده است؟ ضمناً نگارنده با چند نفر تویسرکانی این موضوع را مطرح نمود و آن‌ها در این زمینه، ابراز بی‌اطلاعی کردند و بیان کردند که این مطلب را تا به حال، نه خوانده بودند و نه شنیده بودند.

۷- چنان که در ابتدای نوشتار آوردیم؛ سفر ناصرالدین شاه به زیارت «عتبات»، در سال ۱۲۸۷ قمری بوده و در هفتم ماه «ذیقعدۀ» همان سال، او در مسیر برگشت، نزدیکی تویسرکان حاضر شده است. حالا سئوال این است که از چند وقت قبل، این مسأله روشناییِ مرموز در کوه مقابلِ شهر «توی» با آن کیفیت عجیب برای مردمان آن شهر قابل رؤیت و مشاهده بوده و این چنین اسباب اعجاب و شگفتی آنان را فراهم نموده است؟ چند روز؟ چند ماه؟ چند سال؟ یا زمانی خیلی طولانی تر؟ شاید مطابق متن و موافق گفتار «شاهزاده اِعتضاد السلطنه»، بتوان زمان اندکی را در این زمینه استنباط نمود. با توجه به اینکه بر اساس گاهشماری، حضور شاه ایران در زمستان و بهمن ماه در آن منطقه بوده، با فرض کوتاه بودن کشف و ظهور چنین نوری در تویسرکان، آیا ممکن است به شکلی با زمستان و سرمای هوا ارتباط داشته است؟ ضمناً از زمان ثبت این گزارش به تاریخ امروز، ۱۵۷ سال می‌گذرد.

۸- اینکه از قول برخی از مردمان شهر آمده است که: «از چراغ‌های شهر است این شعله»، لازم به ذکر است که در ۱۵۷ سال پیش و در تاریخ ۱۲۸۷ قمری، مقصود همان چراغ‌هایی بوده که بدون برق کار می‌کرده است چون هنوز «لامپ برق» توسط «ادیسون» اختراع نشده بود و متعاقب آن، شهر تویسرکان دارای برق شهری نبوده و این امکانات در آن جا وجود نداشته است. اگر چه وجود برق شهری در آن موقع نیز بر فرض محال در کوه معنا نمی‌دهد و از سوی دیگر لامپ و چراغ برقی با فرض محال موجودیت، بازتابی خیره کننده و جلب توجه کننده نیز از طرف شهر بر روی کوه ندارد که بخواهد از نزدیک دیده نشود و از دور به خوبی دیده شود. لذا این فرض نیز محتمل نیست.

۹- «اعتضاد السلطنه» که در گزارش شاه قاجار از او یاد شده، متوفای ۱۲۹۸ قمری، یعنی ۱۱سال بعد از اظهار نظر راجع به این پدیده در حضور شاه است. وی از شاهزاده‌های قاجاری و فرزند «فتحعلیشاه قاجار» بود. او انسانی اهل علم و دانش بود. نویسنده، شاعر، تاریخ نگار، همچنین وزیر علوم زمان ناصرالدین شاه و حاکم «ملایر» و «تویسرکان» و مدتی نیز حاکم «بروجرد» بود. کتابخانۀ ارزشمندی داشت و از دانشمندان حمایت و با آنان نشست و برخاست داشت. او ریاست مدرسۀ «دارالفنون» در تهران را نیز برعهده داشت و افراد زیادی را برای تحصیل علم به فرنگ فرستاد. مالیات ملایر و تویسرکان برای پیشبرد اهداف علمی در زمان او صرف دارالفنون می‌شد و در دارالفنون، آزمایشگاه‌های علمی تأسیس نمود. او همچنین منصب وزارت «تلگراف» را عهده دار شد و آن را در ایران توسعه بخشید. به هر روی، او اقدامات فرهنگی و علمی فراوانی برای ایران انجام داد و شخصیتی اهل دانش و فرهنگ بود؛ لذا این که او، روشنایی موجود در کوه مقابل شهر «توی» را از «چراغ شهر» ندانسته و شخصاً با دوربین دو چشمی آنجا را دیده و رصد کرده و به ناصرالدین شاه نیز تأکید کرده که «دود» هم از آنجا در می‌آمده؛ از نظر علمی بسیار قابل اعتنا و توجه است.

یعنی از آن موضع که روشنایی دیده می‌شده، دود هم خارج می‌شده است. اما چرا اعتضاد السلطنه، در مقام یک انسانِ دانش دوست و از طرفی حاکم تویسرکان، هیچ کاری برای کشف حقیقتِ این موضوع نکرده یا آن که او تحقیق میدانی و تفحص انجام داده ولی نتیجۀ آن به دست ما نرسیده است؟

۱۰-اینکه اعتضاد السلطنه با دوربین دو چشمی خود آن موضع را دیده و بیان کرده که از آن دود خارج می‌شده است؛ یعنی نتیجۀ منطقی و اولیه این است که جسم و مادۀ سوختنی در آن مکان بوده که در اثر سوختن آن، آتش و دود تولید می‌شده است؟ به راستی آن جسم و مادۀ قابل سوختن چه بوده است که کیفیت‌های مرموز و عجیبی، نظیر آنچه در گزارش مردمی ناصرالدین شاه ثبت شده در آن وجود داشته است؟

۱۱-آیا این روشنایی مرموز، پدیده‌ای «زمین شناختی» بوده که در عین حال، علم ما در موردش ناقص و بدین علت، ناشناخته برای همۀ ما است یا باید آن را در زمرۀ اتفاقات غیرعادی و پارانُرمال در کرۀ زمین رده‌بندی نمود؟

پی نوشت:

[۱] سفرنامۀ ناصرالدین شاه قاجار به عتبات، ص۲۰۳.