یادداشتی از سیدمرتضی میرسراجی؛

(مدرس دانشگاه)

در دوران پهلوی دوم، به دلیل پخش سریال آمریکایی «تارزان» از تلویزیون، با محوریتِ مردی که در جنگل و در میان حیوانات زندگی می‌کرد؛ این موضوع برای ایرانیان شناخته و سپس محبوب شد.

از سوی دیگر در برخی گزارش‌های دانشمندان غربی و در آثار قلمی و پژوهشی ایشان، از حضور برخی انسان‌ها در جنگل‌ها یا در میان گلۀ حیواناتِ گوناگون به سبک و سیاق زندگی همان جانوران در نقاط مختلف جهان پرده برداشته شده است. با این همه برخی نیز به این گزارش‌ها توجه چندانی نمی‌کنند و این سوژه‌ها را بیشتر ساخته و پرداختۀ ذهن جوال نویسندگان تخیل‌پرداز و بلکه متأثر از سینمای غرب یا اندیشه‌های هالیوودی می‌دانند.

 

اما نکتۀ عجیبی که بنده در این رابطه از میان صفحات تاریخ کشف و استخراج نمودم؛ در این هنگام می‌تواند نگرش ما را به این مقوله، تا حدودی استوار و ثابت قدم‌تر نماید. با این وصف، در لا به لای آثار تاریخی مسلمانان، کتاب ارزشمندی به نام «الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه» به زبان عربی جلوه نمایی می‌نماید. نویسندۀ اثر، «ابن طِقطَقی» (م. ۷۰۹ق.) از دانشمندان شیعۀ تاریخ نگار قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری، این کتاب فاخر را در باب مسائل سیاسی و تواریخ مرتبط و همچنین برخی آداب سلطانی و حکمرانی تألیف نموده و از آن در سال ۷۰۱ قمری (۷۴۴ سال پیش به تاریخ امروز) فراغت جسته است. او در جایی از کتاب خویش، گزارشی ناب و استثنایی ثبت نموده که مربوط به دوران خلافت سی و چهارمین خلیفۀ سلسلۀ «عباسیان» یعنی «ناصر لدین الله» (م. ۶۲۲ق.) (بیش از ۸۲۳ سال پیش) می‌باشد و وقوع این خبر با قدمت و کهنگی بیش از هشتصد سال می‌تواند با موضوع «تارزان» در سینمای غرب و هالیوود ارتباط مستقیم داشته باشد. او در گزارش ویژۀ خویش آورده است؛

«وحدّثنی الأمیر فخر الدین بغدی بن قشتمر قال- ضرب جدّی الملک قشتمر حلقه للصّید، فوقع فی‌ها إنسان قصیر جدّاً، کصغیر یکون عمره خمس سنین، وقد طالت أظفاره و شعر بدنه طولاً مفرطاً. قال: فامسکوه وأحضروه بین یدی الناصر فاستنطقوه فلم ینطق، فأحضروا له الطعام فلم یأکل والماء فلم یشرب، فاجتهدوا معه بکل ممکن علی أن یتکلّم، وهو صامت لا ینطق ببنت شفه. فقال له بعض الحاضرین: فأیّ شیء ترید؟ فلم یتکلّم. فقال له: ترید نطلقک؟ فحرّک رأسه یعنی نعم. قال: فتقدّم الناصر بإطلاقه. فلما أطلق عدا أشدّ من عدو الغزال ثم دخل البریّه.» [۱]

([ابن طِقطَقی گوید:] و «امیر فخر الدین بغدی بن قُشتُمُر» برای من نقل نمود و گفت: پدر بزرگ من «مَلِک قُشتُمُر» (از امیران لشگر مغول و تحت امر خلیفه ناصر عباسی) حلقه‌ای برای شکار زد و در آن حلقه، انسانی بسیار کوتاه قامت گرفتار آمد که همانند کودکی پنج‌ساله بود و ناخن‌های بلند و موی بدن وی بسیار بلند بود. [امیر فخرالدین در ادامه به من] گفت: آنگاه او را گرفتند و به نزد [خلیفه] ناصر [عباسی] بردند. پس با او شروع به صحبت کردند ولی او هیچ چیزی تکلم نمی‌کرد. سپس برای او غذا آوردند و لب به آن نزد و همچنین آب ولی هیچ ننوشید. هر کاری کردند که او به سخن در آید این کار میسر نشد و سخنی نگفت. آن وقت یکی از حاضران [در مجلس خلیفه ناصر عباسی] به او گفت: پس چه می‌خواهی؟! [تا برای تو اجابت کنیم؟!]. مطلقاً حرفی نزد. آنگاه به او گفت: می‌خواهی تو را آزاد کنیم؟ سرش را حرکت داد یعنی: بله! [امیر فخرالدین در خاتمه گفت:] خلیفه ناصر عباسی دستور به آزاد نمودن او نمود و هنگامی که آزاد و رها شد چنان دوید که حتی سرعت او از «آهو» نیز تندتر بود و راه بیابان پیش گرفت!)

بحث:

۱-در قدیم یکی از رفتارهای پادشاهان و امیران شکار در طبیعت بوده است و یکی از روش‌های شکار در آن ایام، حلقه زدن و تنگ‌تر کردن محیطی بوده که شکار در آن حضور داشته است. یعنی با استفاده از نفراتی که در اختیار فرمانروایان و حاکمان بوده، حلقۀ شکار را پیوسته تنگ‌تر و فشرده‌تر می‌کردند و بدین ترتیب حیوان را شکار یا اسیر می‌نمودند که در لغت قدیم به آن «جَرگ» یا «نَرگ» می‌گفتند [۲] که همان معادل ترکیب «حلقۀ شکار» است. از ظاهر این گزارش تاریخی استفاده می‌شود که احتمالاً این انسان کوتاه قامت در حلقۀ صید و شکارِ یک یا چند جانور بیابانی به زعم اینکه حیوان می‌باشد توسط آن صیادان گرفتار شده است.

۲-این گزارش از حیث «انسان شناسی» نیز قابل تأمل است. انسانی که در گلۀ حیوانات یا به عبارتی در میان آن‌ها زندگی می‌کند قادر به تکلم نیست چون به احتمال قوی از ابتدای تولد یا کودکی در میان حیوانات رشد کرده است و زبانی فهم یا تکلم نمی‌کند. احتمالاً رشد جسمی مناسبی نیز همانند یک آدم معمولی نداشته است یا آن که واقعاً در همان حدود سن پنج سال بوده است. سرعت او در گریز و فرار بر طبق متن خیره کننده است و مانند انسان‌های عادی نیست بلکه حتی معادل یا بیشتر از آهوان و غزالان سرعت گریز و دویدن داشته است. یا این بخش غلو یا در مقام تشبیه یا تقریب ذهن بوده یا واقعاً چنین سرعت گریزی داشته است. به شکلی خوی حیوانی در او قوی بوده است و چنان که در ظاهر به هم نوعان خود از انسان اعتماد نمی‌کرده و از آب و غذا استفاده‌ای نکرده است یا شاید در اثر تأثیرات اسارت تمایلی نداشته یا آن که نیازی نمی‌دیده است و همچنین در متن گزارش تاریخی آمده است: «و شعر بدنه طولاً مفرطاً» (و موی بدنش بسیار بلند بود)؛ از این بخش فهمیده می‌شود که بدن او همانند حیوانات با محیط اطراف تطبیق پیدا کرده و به دلایل معلومی که بر روی بدن حیوانات پشم می‌روید روی بدن او نیز موهای بلندی قرار داشته است و به خوبی از متن مشخص است که عریان بوده و بدنش با موهای بلند همجون حیوانات پوشیده بوده است و سئوالی که ذهن را بسیار به خود مشغول می‌کند این است: چگونه این انسان به گله و محیط وحش جانوران بیابانی و وحشی راه یافته بود؟

۳-ما در این فرصت برای نخستین بار، از این انسانی که به شکلی و احتمالاً در گلۀ حیوانات و محیط وحش همچون جانوران زندگی می‌کرده است و در چابکی حرکت و دویدن همچون یا بلکه بهتر از غزالان تیز پای بوده و بیش از هشتصد سال از رؤیت او گذشته است؛ با تعبیر «تارزان اسلامی» یاد می‌نماییم و با وجود دیرینۀ این مسأله با استفاده از سندی تاریخی از اهل اسلام، به رغم مخالفت برخی مبنی بر عدم وجود چنین انسان‌هایی، تا حدودی موضوع تصریح و تأیید می‌شود.

پی نوشت:

[۱]الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۶۰.

[۲] رجوع کنید به این دو مدخل در دهخدا

انتهای پیام/