یادداشتی از دکتر حسن نجف وند –مدیرمسئول روزنامه مواجهه اقتصادی

آیاآگاهی بازخوردی‌ست که در لایه‌های ذهنی افکارآدم‌ها پدید می‌آید؟ آیا آگاهی در تکنیک‌های رفتاری دیگران که با ما در ارتباط هستند نمودار می‌گردد؟ آیا آگاهی را باید از تراوش رویکرد نخبگان و چهره‌های علمی جامعه جستجو و واکاوی کرد؟ یا در فرهنگ موجود در جامعه در هر مقطع زمانی و مکانی کسب نمود؟ ابتدا آگاهی را از دیدگاه شمس تبریزی که در چهل نصیحت به مولانا شاعر و صوفی قرن هفتم اشاره داشته رصد و اوتاد(خوانش) می‌کنیم تا «حقیقت و ماهیت این پدیده در بعد فرهنگی» بیشتر روشن شود. شمس به مولانا می‌گوید: «خداوند متعلق به هیچ قوم و مذهبی نیست؟!» و یا گفته:«درجهان هیچ چیزی برتراز آگاهی نیست».

بنابراین اگر  بخواهیم نقطه‌ی مقابل آن‌را در جوامع امروزی وانمود کنیم «جهل و رعونت و عوام‌گرایی در جامعه به سهولت دیده می‌شود» و این پدیده ابزار و آلت فعلی است در دست هسته‌های مرکزی قدرت در بین طبقات اجتماعی، تا افکار جامعه را در جهت خواسته‌های خویش تبیین کند تا طبقات اجتماعی به‌صورت مسلوب‌الاختیار باشند و نتوانند سطح آگاهی خویش را با مولد این پدیده بالا نگه دارند.

آگاهی از حقوق فردی و اجتماعی در جامعه، آگاهی از حقوق علمی،آگاهی از هرگونه نیازی که در جوامع امروزی باید بدان دست یافت. در دنیای پسامدرن و دنیای متاورس،(جهان برتر) بشرحق دارد که خواست‌ها و نیازهایش را در بستر جامعه تامین بکند تا زندگی قابل قبولی برای خود و خانواده‌اش تامین کند. تلاش مضاعف در تامین نیازها برای فردفرد افراد جوامع بشری یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است.

آگاهی باعث می‌شود اختلاف‌نظرها و سوتفاهمات باعث رنجش و دوری انسان‌ها از همدیگر نگردد. آگاهی از«سی ماده‌ی حقوق بشری» که برای فردفرد طبقات اجتماعی جوامع بشری یک رویکرد انتزاعی و یک امر بایسته است و…

فرایند «آگاهی از طریق فرهنگ جاری در هر جامعه و از طریق رسانه‌ها به طبقات اجتماعی جامعه ترند و انتقال داده می‌شود» تا به‌مراتب اوج‌گیری سوق داده شود و «چنان‌چه انسان‌ها در این راه دچار از هم گسیختگی فکری نگردند و این مسیر را با اتکا به توانایی‌های بالقوه و بالفعل خویش با تکنیک‌های انضباطی بکار ببرند با تولید فکرهای منطقی و بهنجار می‌توانند به مراحل رشد وکمال برسند» و این قاعده‌ی بهنجارسازی وقتی در ابعاد گوناگون رشد و ارتقاء پیدا کند و به مرز تعادلی می‌رسد که این سطح آگاهی هر نوع ناکامی یا ترس و استرس را از انسان‌ها دور خواهد کرد و گسست و فاصله اجتماعی و طبقاتی به‌صورت مشهود و ملموس از بین خواهد رفت و این خودآگاهی باعث رشد همه‌جانبه سرمایه‌های اجتماعی (نیروی انسانی) خواهد شد و جامعه‌ی در حال توسعه در گرو تغییرات بنیادی باهمگرایی طبقات اجتماعی آرمان‌های جدید شکل خواهدگرفت مشروط بر این‌که انسان بتواند با علم وآگاهی اندیشه‌های خویش را تغییر و اصلاح کنند و ابزار این کار این است که راه برون‌رفت از  مشکلات را واکاوی کند و با همفکری و قانون‌پذیری تبادل نظر  کنند.

باآگاهی طبقات اجتماعی می‌توانند به فکر منافع و مصلحت جامعه‌ی خویش باشند و وقتی باورها به رشد و شکوفایی برسد در این فرایند علم وآگاهی نقش سازنده و کارساز ایجاد خواهد کرد و قدرت و قابلیت‌های انسان با خلق موقعیت‌سازی به سرانجام خواهد رسید و حلقه‌های ناکارآمد از لابیرنت زندگی رهایی پیدا خواهد کرد و انسان‌ها اگر بتوانند بدور از خشونت کلامی و رفتاری آگاهی را در بستر جامعه نهادینه کنند، جامعه از معضلات و ناهنجاری‌های طبقاتی و اجتماعی رهایی پیدا خواهد کرد