فیروزه سعادتی
گویند تالاب آرامگه رود است، پایاب رودی، که چون مادری امن آغوشش برای زُدودن خستگیهای تنفرسای آبراهی که مسیری بس دشوار و دراز آمده، همیشه باز است.
تالاب یک زیست بوم آبی است با کارکردهای بیبدیل و متنوع که فواید محیط زیستی، اقتصادی و اجتماعیاش بر هیچکس پوشیده نیست.
تالاب بینالمللی «گاوخونی» یکی از تالابهای مهم کشور و پایاب حوضه آبریز رودخانه زایندهرود است که از سال ۱۳۴۹ بدلیل اهمیت اکولوژیکی و هیدرولوژیکی آن در «کنوانسیون رامسر» به ثبت جهانی رسیده است. گاوخونی کارکردهای متنوعی همچون تغذیه سُفرههای آب زیرزمینی، گردشگری طبیعی، پالایش آب و هوای محیط پیرامونی، کاهش اثرات اقلیمی و تثبیت شنهای روان را داراست.
آرمیدن زندهرود بر پهنه ۴۷ هزار هکتاری گاوخونی سالیان دراز سبب ظهور تمدن فرهنگی بزرگی برگرفته از میراث طبیعی این خطه از جغرافیای ایران زمین شده است.
«ورزنه» خاستگاه این تمدن فرهنگی و طبیعی با مردمانی اصیل، بدلیل برخورداری از ظرفیتهای بسیار از جمله مجاورت با تالاب بینالمللی گاوخونی، هویت تاریخی و فرهنگی و سطح مشارکت اجتماعی مردمش توانست در سال ۱۴۰۰، یعنی بیش از نیم قرن پس از ثبت تالاب گاوخونی در کنوانسیون رامسر، عنوان «شهر تالابی» را از آن خود کند.
کنونانسیون رامسر نخستین بار در شهر رامسر ایران با عضویت ۱۶۰ کشور جهان در سال ۱۳۴۹ آغاز بکار کرد کرد، هدف این معاهده بینالمللی حفاظت از پایداری تالابهاست.
در گذر این زمان، یعنی فاصله بین ثبت جهانی در «کنوانسیون رامسر» و «شهر تالابی»، بومیان منطقه برای پایداری گاوخونی و اکوسیستم(زیست بوم) شکننده آن تلاشهای فراوانی کردند. آنان با این عرصه آبی پیوندی دیرین و وثیق داشته و دارند. وابستگی معیشتی حاشیهنشینان تالاب به مواهب ارزشمند اقتصادی، اجتماعی و زیستی آن، همواره محور ارزشگذاری این آبگیر بینالمللی محسوب شده و میشود.
با این حال، حفظ و حراست ژینایی و عظمت تاریخی، فرهنگی این زیست بوم بیبدیل، به کوشش، انگیزه و علاقهمندی ساکنان آن وابسته است.
ساکنان این کهن بوم ارزشمند آنگونه که در پاسداشت میراث فرهنگی این شهر، همچون بانوان سپیدپوش، قلعههای تاریخی و سُنتهای رایج بومیاش کوشیدند، بسیار بعید است که میراث طبیعی و نیاکان خود را بدست فراموشی بسپارند اما متأسفانه سیر تاریخی از جهانی شدن تالاب گاوخونی تا امروز حکایت از آن دارد که ما میراثدار خوبی برای آن نبودهایم.
جاذبههای گردشگری، طبیعتی بکر و زیبا، سُنتهای بومی – فرهنگی منطقه، صنایع دستی برخاسته از نوع معیشت ساکنان، در زُمره توانمندیهای این منطقه است که طی اعصار گذشته همزمان با تغییر معیشت، با تخریب روزافزون همراه بوده است البته همزمان با اوج شکوفایی زیست بوم شهرستان ورزنه و پویایی تالاب گاوخونی در دهههای گذشته، نوع معیشت اکثر ساکنان این منطقه را کشاورزی و دامپروری تشکیل میداده است.
با روند خشکی سالهای اخیر زایندهرود و به تبع آن خشکی تالاب بینالمللی گاوخونی، زندگی مردمان حاشیه آن نیز بشدت مورد تهدید قرار گرفت. تبعات این تهدید، مهاجرت و تخریب روزافزون منابع طبیعی، تخلیه آبخوانها، اُفت سطح آبهای زیرزمینی، نابودی تنوع زیستی، هجوم ریزگرها و دهها عامل مُخرب زیستی دیگر است.
با روند کاهش منابع آبهای سطحی و زیرزمینی و تغییر الگوی بارش سالیانه و پیرو آن با تغییر معیشت ساکنان از کشاورزی و دامپروری به گردشگری ناپایدار، برداشت و جابهجایی معادن طبیعی مانند سنگ، شن، ماسه و نمک، تلاش در راستای استقرار صنعت در منطقه، همه و همه عوارضی است که چهره زیبا و بینظیر شهر تالابی و کویر ورزنه و روستاهای میراثدار اعصار گذشته را بشدت دگرگون کرده است.
روایتِ دردناک سرگذشت این ثروت ملی که میتوانست با بهرهمندی خردمندانه از توانمندیهایش قُطب اقتصادی منطقه شود، حاکی از آن است که مجموعه عوامل اقلیمی، محیطی و مدیریتی میتواند سبب تبدیل این کانون بزرگ طبیعی به انبانی از معضلات درهم تنیده اقتصادی و اجتماعی شود.
مشارکت اجتماعی نقطه عطف جهانی ماندن تالاب گاوخونی
سیرواسیر تحولات اجتماعی حاشیهنشینان تالاب گاوخنی، همزمان با روند کاهش منابع آبی و تحریبهای محیط زیستی صورت گرفته، متخصصان و کارشناسان این حوزه را بر آن داشته است تا با رویکرد شناخت بحرانهای زیست بوم منطقه، پژوهشهای کاربردی متعددی را در این زمینه انجام دهند.
در این پیوند، انجام مطالعات محدود در باره تغییر معیشت و مهاجرت و به موازات آن فعالیتهای اجتماعی قابل ملاحظه مبتنی بر افزایش مطالبات عمومی و تلاش در راستای حفظ زیست بوم منطقه توسط فعالان محیط زیست و جوامع محلی حاشیه تالاب صورت گرفته که حاصل آن ثبت «شهر تالابی ورزنه» در سال ۲۰۲۲ در مجمع جهانی «کنوانسیون رامسر» است.
وضعیت بحرانی کنونی منطقه بر آن دلالت دارد که تمام این تلاشها اگرچه موثر بوده، اما هرگز کافی نبوده است و ادامه این روند، جهانی ماندن تالاب را بشدت تحت تأثیر قرار میدهد اما براستی اگر مُطالعات و مُطالبات نتوانسته است تأثیر شگرفی بر کاهش معضلات موجود در منطقه داشته باشد،پس مشکل چیست؟
داستان یک تجربه محلی
حاصل ارتباطگری و گفت و شنود فعالان محیط زیست با جوامع محلی در قالب مصاحبه و تشکیل کارگاههای تسهیلگری طی سالیان متوالی حکایت از آن دارد که همکاری و همراهی بهرهوران(دستاندرکاران) منطقه بعنوان گروههای ذینفع، نقطه عطف حل مشکلات مُبتلابه است.
جامعه محلی به سبب تعلق ذاتی و حفظ هویت اجدادی خود، همزمان با مساعی برای یافتن چرایی مشکل، بطور قطع به چگونگی ماجرا نیز میاندیشد و این جامعیت تفکر که نشأت گرفته از شناخت محیط پیرامونی و بهرهمندی همتراز با آن است، بهترین رهیافت برای گشایش این حلقه مفقوده محسوب میشود زیرا ذینفعان محلی مشکلات را بخوبی میشناسد و تحلیل میکنند.
در کشاکشِ مشارکت از جنس هویتبخشی به مردمان بومی با پیشه کشاورزی و دامداری، مُروجان محیط زیستی حضور یافته در محل با بهرهورانی خردمند مواجه میشوند که در تعامل آنها نکاتی رد و بدل میشود که بخوبی مُبین شناخت مشکلات جاری و در عین حال ارائه راهکارهای مُقتضی و گرهگشاست.
پاسخ کشاورزان منطقه به مُروجان که فاخرانه از انتسابشان به پیشه اجدادیشان سخن میگویند و به آن میبالند، اینگونه است:
روزگارت چگونه میگذرد: «سخت»
طریقه امرار معاشت چیست: «کاشت»
چه میکاری: «حاصل جانم…. میکاشتم»
چه برداشت میکنی:« عشق…. محبت…. پول…. غذا ….برداشت میکردم»
پس مشکل چیست: «بیآبی…. خشکیدن تالاب…»
راهحلی داری: «بله»
پس چرا اقدام نمیکنی:«تنها نمیشود، کمک میخواهم….»
و این جا مُروج سکوت میکند و با درنگی اندیشه ورزانه دوباره میپرسد.
از چه کسانی کمک میخواهی: «مسوولان، مردم، کشاورز، دامدار، صنعتگر، از همه…….»
خودت چه :«من؟ زندگیام رفته است، باید همکاری کنیم، جز این، چارهای نداریم»
کشاورز بخوبی تفاوت کشاورزی نوین و سنتی را میشناسد، بین آبیاری سنتی و نوین تمایز قائل است، به روشهای نوین و استفاده از فناوری روزآمد معتقد است. با این همه چرا هنوز با کشاورزی ناپایدار در این خطه مواجهیم.
مُروجان محیط زست در اثنای حضورشان در ورزنه و قلمروی تالاب گاوخونی با بهرهبرداران دیگری نیز روبهرو شدند. شاغلان بخش صنعت و گردشگری که با کشف استعدادها و توانمندیهای اکوسیستم منطقه، بهرهبرداری ناپایدار و بدون توجه به ملاحظات محیط زیستی، راه امرار معاش را در استفاده از این طبیعت زخمخورده میدانند و ناظر به این شرایط ناهنجار، ذینفعانی نوپدید و نوآمده، عملاً جایگزین ذینفعان اصلی و طبیعی و دیرپای منطقه محسوب میشوند.
از این دست تجربیات، در توصیف سرگذشت تلخ زایندهرود و پایاب آن بیشمار است، دیریست تفکرات سوداگرایانه مبتنی بر توسعه ناپایدار بدون توجه به توان نهفته در ذینفعان منطقه بخصوص جامعه محلی و بهرهوران اصلی، بر طبل توسعه نامتوازن میکوبد و اگر این روند ادامه یابد به حتم، این صوت حزین ناهنجار تا اعماقِ جانِ تالاب بینالمللی گاوخونی، این گوهر ارزشمند فلات مرکزی ایران رسوخ خواهد کرد.
پس بجاست که از فرصت محدود برجا مانده برای ترمیم کُهنه زخمهای وارده بر پیکر این عرصه آبی ارزشمند در حال افول ابدی، هوشمندانه استفاده کنیم و با پیوند امید، مشارکت، تعقل و همدلی برای جبران این بحران، از همین حالا بکوشیم.
بیشک پایداری حوضه آبریز زایندهرود نیازمند مدیریت یکپارچه است از سراب تا پایاب.
تالاب بینالمللی گاوخونی واقع در شرق اصفهان، یکی از بزرگترین و مهمترین تالابهای ایران محسوب میشود و در طول تاریخ و پیش از آغاز خشکسالیهای اخیر علاوه بر ایجاد فضای فرحبخش در شرق استان، مامن پرندگان مهاجر و جانوران آبی و منبع درآمد و آسایش ساکنان این منطقه بوده اما در سالهای گذشته بدلیل تحقق نیافتن حقابه محیط زیستی آن در معرض خشکی کامل قرار گرفته است.
این تالاب به وسعت ۴۷۶ کیلومترمربع در ۱۶۷ کیلومتری جنوب شرق اصفهان در کنار شهر ورزنه و در مجاورت تپههای شنی قرار دارد.
برداشت بیرویه و غیرقانونی در بالادست، کاهش آب ورودی، تغییر اقلیم و خشکسالی و تامین نشدن حقابه طبیعی از چالشهایی عنوان میشود که حیات این عرصه آبی حیاتبخش را به خطر انداخته است.
به گفته کارشناسان، ادامه این روند میتواند تالاب گاوخونی را به کانون تولید گرد و غبار تبدیل کند و تا شعاع زیادی را تحت تاثیر قرار دهد بنابراین تامین حقابه آن ضروریست.
کنوانسیون تالابهای جهان(کنوانسیون رامسر)، شهر ورزنه در جوار تالاب بینالمللی گاوخونی در شرق اصفهان را بطور رسمی برای یک دوره سه ساله بعنوان شهر تالابی معرفی کرد و نام آن در وبسایت این کنوانسیون به ثبت رسید.
شهر ورزنه در یکصد کیلومتری شرق اصفهان قرار دارد.